تاپیکش تعطیل شد، امیدوارم اینجا رو ببینه:
استارتر توی شرایط خیلی خیلی سختی هستی. الان نه چیزی از خیانت متوجه میشی و نه حتی ممکنه از آبروت بترسی. الان غرق رویا و احساساتی. حتما تو زندگی مشترکت خلائی وجود داشته که جذب یکی دیگه شدی. بشین فکر کن ببین ریشه این احساست از کجاست. چی رو توی شوهرت دوست نداشتی که یه نفر دیگه تونست توجهت رو جلب کنه؟
وقتی جواب رو پیدا کردی، ببین قابل اصلاح هست یا نه؟
اگر قابل اصلاح بود، به صلاحته بچسبی به شوهر و بچت و زندگیت و اصلاحش کنی. برای سعادت بچت بجنگی.
ولی اگر دیدی قابل اصلاح نیست، قدم بعدی استقلالت هست. از نظر روحی و مالی مستقل شو. یه شغلی پیدا کن و کمکم به فکر جدایی باش. دلیلت برای جدایی هم همونی باشه که باعث سد توجهت به یه نفر دیگه جلب بشه. وقتی جدا شدی، اینبار با چشم باز شریک زندگیت رو پیدا کن.
دیدی هیچ کجای حرفم اسمی از اون آقای دومی نبود؟؟
چون که اون فقط اومده که تسکین درد تو باشه که ریشش یه حای دیگست!
اون چاره نیست، درمان نیست، عشق و آرامش نیست. یه دروغ و فریبه که داری به خودت میگی. یه ظلمه که در حق خودت میکنی.
ببین، چه بسا از شدت بیکاری و بیدغدغه بودن به این راه رفتی. شروع کن به خودشناسی، کلاس برو، مطالعه کن، خودت رو بشناس، نیازهاتو بشناس، حق و حقوقت رو بشناس. شاید اصلا حق با تو باشه، حیف نباشه یک عمر با این عذاب وجدان و احساس گناه سر کنی؟
چرا راه درست رو نری؟ چرا لیاقت خودت رو خیانت دیدی؟
شاید با کار کردن سرت گرم شد و اعتماد به نفست رفت بالا و دیدی حیفی.