سلام من مدتی بود بااقایی اشنا شدم 
اولش باهدف ازدواج واشنایی بیشتر اشنا شدیم فکرمیکردم پسرخوبیه تااینکه یه روز اومد خونمون بدون اینکه به من بگه از گوشی خونه زنگ زده بود ب تلفنش و شماره خونه روبرداشته بود 
اینم بگم شروع اشناییم بااین اقا یهویی یه مزاحم تلفنی پیدا کردم ک مدام زنگ میزدو میگفت اشنابشیم ومن جواب نمیدادم 
تااینکه فردای اون روزی ک این اقا اومدورفت دیدم شماره مزاحم تلفنی افتاده روی گوشی خونه وحتی زنگ زده بود بادخترم حرف زده بود که مامانت کجاست؟؟
منم ازاونجایی ک شماره خونه رو کسی نداشت فهمیدم خودشه 
زنگ زدم بهش گفتم یه مزاحم دارم میخام شکایت کنم ازش 
چون اسم شکایت اومد مجبورشد خودشو لو بده وگفت من بودم 
منم خیلی عصبی شدم گفتم من بهت اعتماد کردم اومدی خونم چرابدون اجازه یواشکی شماره رو برداشتی 
یه ماهم هست ک بایه خط دیگ هی پیام میدادو مزاحم میشد بااینکه بلکش کرده بودم باز زنگ میزد 
ازقبلم رفتارایی دیده بودم ازش که ازچشمم افتاده بود مثلا اول اشنایی دنبال تماس و بوسه واینا بود منم گفتم دیگ نمیخام و کلا بلکش کردم 
صبح پاشده اومده محل کارم کلی اونجا دادزدم گفتم نمیخام دیگ بهت اعتماد ندارم 
ازصبح هزاردفعه زنگ زده