امشب دلم گرفته بود
داداشم اومد دنبالم برد من و دخترم رو دور بزنه
با خانومش
با هر اهنگ غمگيني به ياد عشق فوت شدم اشك ريختم
با هر اهنگ شادي اينجوري تصور كردم:
مرتضي حالش خوب شده
از بيمارستان مرخص شده
براش يه جشن بزرگ توي خونه ي بابام گرفتيم
همه هستن
مرتضي خيلي حالش خوبه خيليييي
مدام به هم نگاه ميكنيم
چشمك ميزنيم
ميخنديم
ميرقصيم
همه هستن
مرتضي نمرده نميميره قرار نيست بميره قراره تا ابد كنار من باشه