سلام عزیزم
اینو بهت بگم که هیچچچ ترسی نداره😍
من انقد ترسوعم که وقتی میخاستم آزمایش بارداری بدم بخاطر سوزنش زدم زیر گریه🥺😂
ولی روزی که بستری شدم دیدم اصلا زایمان اونجور که فکر میکردم نیست😅
من از زایمان یه غول ساخته بودم ولی دیدم آدمای ضعیف تر از من زایمان میکنن و میرن😬🤕
منو سه روز بهش طبیعی بستری کردن و سه روز درد طبیعی رو کشیدم🥺
نمیگم درد نداشت.داشت ولی قابل تحمل بود
کمی بیشتر از درد پریودی😍
بعد سه روز هر لحظه دعا میکردم زایمان کنم😍❤️
چون ترسم ریخته بود 
ولی متاسفانه لگنم جوری بود ک دکترای نخبه بعد سه روز فهمیدن من نمیتونم طبیعی زایمان کنم😊
منو اورژانسی بردن سزارین😬
اون لحظه که میخاستن امپولو بزنن نخاعم انقد شوق دیدن پسرمو داشتم ک اذیت نشدم و بعدش بی حس شدم و هیچی نمیفهمیدم🥺😂😍
خاب آلود شدم و صدای بچه رو ک شنیدم خابم برد🤧😅
بیدار شدم دیدم منو آوردن تو بخش و مامانم و مادرشوهرم بالای سرم هستن😅
چند دقیقه بعد پسرمو آوردن👶🏻
سزارین برای من درد زیادی نداشت 
ولی عوضش حسسسابی ترس داشت🤧😂
میترسیدم بشینم🤕
بخابم🤕
چون میترسیدم بخیه هام پاره شه🤕😄
ولی الحمدلله بعد ده روز رفتم بخیه هامو کشیدم و کم کم  
خوب شدم😍❤️
طبیعی دردش قبل زایمانه و بعد زایمان کسایی رو میدیدم ک طبیعی زایمان کردن و راحت راه میرن و انگار ن انگار😄