دلم میخواد خونم از خونه مادرشوهرم دور باشه

واقعا ادم روش نمیشه تو دلم دوسدارم سر دختره رو بکوبم ب دیوار ولی تو ظاهر سکوت میکنم

گاهی ک دیگه دختره داره پررویی میکنه بهش حرف میزنم مثلا ب مامانش میگه میخام ببینم تو یخچال چی هست میگم در یخچال منو وا نکنیا دست ب وسایلم نزنی یا تو اتاق من نری ،می بینی مامانش دست میگیره تو یخچال موزی،دنتی کیکی چیزی بهش میده ک ب قول خودش صداشو ببره 

مادر شوهری که غر نزنه وخوشبین باشه وکلی هم حمایت کنه خوبه ولی مادر شوهر من وخیلیای دیگه رفتاری دارن که فقط عروس درک میکنه ومیسوزه حتی به شوهرش بگه در جواب میگه مگه چی شد برای این مسئله گوچیک ناراحت شدی عیب از خودته ویکی به دوی بین زن وشوهر، اخر هم مقصر کیه عروس بینوا، 

مادر شوهر من تو دل هیچی نیس توقع کارم ازم نداره ولی متاسفانه زبونش بی تربیته😂 مثلا میگم رو فرشی گرفتم بچه دار ک شدم بزارم زیر پاش نمیکنه ان شالله میگه بچه تو گوهته؟ این حرفش ب معنیه اینه ک فعلن بچه نداری برنامه ریزی نکن

کار خوبی میکنی

هر چی کمتر بری بهتره

دوستتم براش مهم نباشه اقوام چی میگن،مادرشوهرش جلوی اقوام میگه که اونا به دوستت میگن دیگه

ولی براش مهم نباشه،ارامش خودش مهمتره از حرفای خاله زنگیه اونا

انشاءالله عزیزم منم یبار چون زود ازمایش خون دادم رنجش پایین بود ولی باردار بودم و خدا را شکر الان دخترم۶سالشه

عزیزم یه کاری یه سرگرمی واسه خودت جور کن بگو وقت نداری کمتر برو تا اعصابت اروم باشه..‌ زندگی منم عین تو بود ... یا باشگاه برو یا کلاسی چیزی که بگی باید خونه تمرین کنی یا درس بخونی ... من هزار تا روش امتحان کردم تا الان راحتم.. یبار میگفتم واسه کنکور میخونم یبار هر روز خونه تکونی میکردم🤣🤣🤣 الانم کلاس سنتور  میرم اسوده شدم بخدا میگم وقت کم میارم کارای خودمم انجام بدم