من الان تو موقعیتیم که خانوادم نمیدونن دوسش داشتم خواستگار قبلیمو
حدود چند ماه با هم دوست بودیم بعد اومد خواستگاری ولی موقیت مالی خوبی نداشت بابام گقت نه و یه جوری سنتی هم اومدن من به خانوادم اصلا نگفتم دوست بودیم بابام گفت نه و منم هر چی گریه کردم فایده نداشت که نداشت دیگه از هم 2 هفتس خداحافظی کردیم الان جمعه بابام خواستگار اجازه داده بیان
شبا خوابم نمیبره تا 3و4 صبح همش یادش میفتم گریه میکنم موندم با خودم میگم اگر این خواستگاره خوب باشه اونو فراموش میکنم ولی میترسم میترسم یه شب تو بغل اون باشم یاد محمد کنم و خیانت بشه گناه بشه 😭😭😭😭😭