بعد از سه سال زجر و گریه و دوری و سختی
یکسال سربازی عشقم
دوسال سختگیریا وزجر هایی که مامانم بهمون وارد کرد
بیکاری و بی پولی
امشب که پیرهنش خونمون جا مونده بود داشتم مرتبش میکردم یهو بو عطرش خورد بهم و برای اولین بار اشک شوق ریختم 🥺ایشالا همه عاشقا بهم برسن
دو ماهه نامزد کردیم محرم دل هم شدیم هنوز هم سختی داریم هنوز هم فشار مالی داریم اما از هم غافل نمیشیم حتی تحمل یروز ندیدن همو نداریم..
مهربونا برای خوشبختیمون دعا میکنید؟♥️