اول خودم
از حرف شوهرم خییلی ناراحت شدمو دلم گرفت بهم گفت که تو تلفنی با دوست من رابطه داری و من از سر عصبانیت قسم خوردم جون بچه هامو و حتی چند ورقه از قرآنو پاره کردم و گفتم من نمیتونم اینقدر عوضی باشم که با ۴ تا بچه بخوام با دوستت در رابطه باشم،اگه راست میگی بیا تو دادگاه ثابت کن،و بخاطر همین حرف بهش گفتم به همین آیه هایی که زیر دستم پاره شد هیچ وقت نمیبخشمت و همیشه موقع اذان نفرینش میکنم،،گفتم من دختر خونه بودم بَر و رو داشتم همچین غلطی نکردم حالا که ۴ تا بچه دارم این گوها رو میخورم؟؟
اینقد بود نمیتونم بگم
یا شایدم اینقد نگفتم نمیتونم بگم
دلخور نشدم فقط جا خوردم ادم انقد چیزخول؟
اونشبی گفتم من تاحالا پارتی نرفتم کوچیکترام رفتن یکی اومد گفت تو ب اونایی ک رفتن میگی هرزه میگم بابا کی گفتم چرا قضاوت میکنی خندید ک این قضاوت نیست
میگن اخر زمان عقل ی عده میرسه کف زمین حکایت همین مشنگه بود😂😂
من خاهرم خودکشی کرد فوت شد
همسایمون برگشت گفت عه خودشو کشت؟ اون دنیاشو خراب کرد
سه روزه بغض دارم
حالا چرا قرانو پاره کردی
چه کار به قران داشتی اخه
مامانم//.
اونقدر شکست که ریختمش دور دلمو دیگه مورد استفاده نبود
از حرف خواهر شوهرم که نمی‌دونم کدومو بگم...روز بعد از عروسیم تو جمع خانوادگی‌شان گفت بچه ها همه میگفتن دوماد از عروس شراره که دقیقا برعکس بود...یا نشسته بودیم به همسرم گفت یادته میگفتی برای مامانم میخام کنیز بیارم پی چی شد و ...و ...و و خیلی چیزای دیگه که این دوتا بیشتر تو دلم موند
شوهرم بهم گفت بزور باهات ازدواج کردم
گفت من تو هر چی بگی با این قیافت قبول میکنم چ‌برسه دخترم بگه
یه بارم بهم گفت حالم ازت بهم میخوره
اینا همه در عصبانیتش بوده
و من الانم کسی هستم که اصلا خوشم ازش نمیاد تا حدی که همین الان بهم بگن با یکی گرفتنش اصلا برام مهم نیست بگن چیزیشم شده بازم برام مهم نیست
خیلی حرفاااا
کل عمرم سرکوفت شنیدم
بیشتر حرفای خارشوهرم
