سوار ماشین شدیم یه کم رفته بودیم ناصر بهم گفت دختر عمه تو دیگه از ابن به بعد خواهر منی.مگه خودت قبلا داداش صدام نمیزدی؟چشام چارتا شده بود گفتم آره خب حرفم رو قطع کرد گفت از این به بعد من یه خواهر دارم تویی و تو هم یه داداش داری که آقا ناصره.شناسنامه ی منو با ۳۰۰ تومنی که از محضر پس گرفت داد بهم.گفت اینا رو بگیر ابجی.توی بازار نگهداشت رفت بعد از چند دقیقه برگشت یه گوشی خیلی مدل بالا گرفته بود داد بهم گفت اینم هدیه ابجیم.
دهنم خشک شده بود.داشت به من میگفت ابجی.
پس چرا این همه ولخرجی میکرد
چرا اخه؟
قبل اون من برای هزار تومن هم لنگ بودم یه گوشی نوکیای چینی داشتم که هیچی نداشت میکروفن صداش هم وسط تماس قطع میشد.حالا رفته یه گوشی چند میلیونی گرفته که تعداد دوربینهاش از تعداد عکسایی که من از خودم دارم بیشتره.
داشتم فکر میکردم بهم گفت فکر نکنی باج میدم بهت.نه فقط همونطور که گفتم از این به بعد تو خواهرمی همیشه و همه جا.خانم من تصمیم گرفته برگرده خونه نمیخوام هیچی از موضوع این چند وقت بدونه اگر اسم منو جلوش آوردی حتما میگی داداش. باشه؟
گوشی و پول رو گذاشتم روی داشبورد گفتم نیازی نبود این مثلا هدیه ها رو بدی من احتیاجی بهشون ندارم مطمئن باش یا اسمت رو جلوی خانمت نمیارم یا بگم فقط همون پسر دایی یا داداشم میگم.ناراحت شد گفت اینا باج نیست فکر کن داداشت بخاطر پا قدمی که داشتی برات هدیه خریده.تو امروز نشستی توی ماشینم همین امروز زن من بعد چند سال خودش زنگ زده میخواد برگرده.خوشحالیم رو کوفتم نکن اون گوشی و پول برای تو هست ابجی