بخدا اگه بهت بگم برام چی اتفاقی افتاده باورت نمیشه 
محرم مامانم نذری داشت رفتم دیگو هم زدم نذر کردم اگه من و دوتا از خواهرام بار دار بشیم خواهر خواهر کوچیکم براش خواستگار خوب بیاد خونه دار بشم دختر مریضیش خوب بشه همین اندازه نذری بپزم 
مامانم گفت چی خبره این همه کمتر به پز منم نذرمو عوض کردم گفتم نصف این به خدا منو خواهرام هرسه پشت سرهم بار دار شدیم و سقط کردیم برای خواهرم خواستگار خوب پیداشد سر هیچی کشیدن کنار نزدبک بود خانه دار بشم نشد دخترم برای یک هفته خوب شد دوباره مریضیش برگشت