2777
2789

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

ولی والا اون بدبخت پسره اصلا منظورش این تبود که بریم شام حایی دوست داشت دختره رو حلوتر با ما آشنا کن ...

متوجه شدم

پسره دعوتتون کرد خونه دوست دخترش که باهاش آشنا بشید؟

دختره راضی نبود؟

آخرش قشنگه...اگه الان قشنگ نیست یعنی آخرش نیست.
ولی والا اون بدبخت پسره اصلا منظورش این تبود که بریم شام حایی دوست داشت دختره رو حلوتر با ما آشنا کن ...

دیگه شما دعوتی هیچ کسو قبول نکنید حتی اگه به پاتون افتادن یه غذا ارزش این همه تحقیرو نداره😂😂

ما به زور ننم میرفتیم خونه خالم 

بچه هاش از قصد دعوا راه مینداختن که ما بریم 

کل خونه رم مثل کوزتا جمع میکردم و جارو بشور بساب 

ننم مگه میومد خونه خودمون 

هروقت ننم پا میشدیم بیایم به زور نگهمون میداشتن 

😐😐تعارفای الکی اما در حد نمیذارم بری و جیغ و دادو بیداد 

😂😂😂😂

خداروشکر اون دوران تموم شد 


یکی دیگه از دوستایه خفنه همسرمم بگم بهتون این اخریه واسه دو هفته پیشه 

مارو دعوت کردند بعد کلا ۴تا خانم و آقا و بچه هامون بودیم خانم دوستش اون دوتا رو برد تو آشپزخونه هر هر کر کر بعد ۴۰دقیقه که گذشت اومد گفت سلین جون اگه خواستی بیا پیش ما اگه راحتی اینجا ما مزاحم نمسشیم😕😕😕شما نمیدونید شوهرم تو دوستی نامزدی چقدر سنگ این عاتیقه هارو به سینه میزد


اون پسره مه گفتم دوست دخترشو اورده بود الان ۲ساله رفتن سره خونشون دیگه با اون بقیه رفت و امد نمیکنه چون ۱۰۰برابر رفتار بدتری که با من دارن با خانومش دارن

شوهرمم هی میگه یه فرصت به این مشنگا بدیم🤣🤣

شما رو به رسمیت نمیشناخت

یعنی چی

تصورم از رابطه ادمای ظالم با خدا اینجوره که وقتی ی ادم ظالمی ظلم میکنه و کارای بد میکنه خدا از اون بالا تشویقش میکنه و لذت میبره و میگه بزن قَدِش خیلی باحال بود.بازم از این کارا بکن.وگرنه این حجم از ظلم و ظالم و به قدرت رسیدنشون و تاوان پس ندادنشون عادلانه نیست.

یادمه بچه که بودم میخواستیم بریم خونه یکی از اشناها که فوق العاده مذهبی بودن که این اقا هیچ مهمونی رو بدون چادر راه نمیده هیچکسو. منم بچه بودم حدودا ۷ سالم بود دیگه چادر نپوشیدم رفتیم 

ایشون منو راه نداد به خونش و گفت برو بیرون بماند که چقدر گریه کردم و دلم شکست بچه بودم خب. بعدش قطع رابطه کردیم و من کلا دیگه هیچوقت پامو اونجا نذاشتم

البته من قصد توهین ندارم به هیچ عقیده ای اما همیشه معتقدم افراط و تفریط توی هرچیزی جایز نیست و همچنین مهمون حبیب خداست...

کاربری دست دونفره..من و دوستم
من خونه برادر شوهرم دعوت بودیم مادرشوهرمم بود اینا هرچی میاوردن مادرشوهرم میگفت چ خبرنه نمیخوریم چقد ...

وای ما هم بیست سال پیش عروسی یکی از اقوام رفته بودیم

غذا پرسی بود

 یهو سر شام مادر داماد اومد نشست پیشمون،از اقوام دور و رودربایسی دار هم حساب میشدا، یکی بهش گفت حاج خانم خودت غذا نمیخوری مگه؟ گفت خوردم بابا، وااای چه خبره مگه اینهمه غذا ریختن، کی میتونه بخوره مگه ما گاویم انقدر غذا زیاد ریختن تو هر بشقاب

هیچی دیگه قاشق تو دهنمون شد قاشق آخرمون😂 هنوزم بعد بیست سال هی میگیم حرفش شد یه ضرب المثل تو فامیل

ما یه بار یکی از دوستای شوهرم چند روز اصرار مارو دعوت گرد برا شام تا رسیدیم خودش رفته بود حموم زنش هم فقط آیفون زد تو آشپزخونه مونده بود ما هم رفتیم نشستیم بعد نیم ساعت شوهره اومد زنه چایی آورد گذاشت هنوز چایی نخورده بودیم سفره اورد گذاشت غذا رو چید خیلی کم خودش هم رفت آشپزخونه غذا نصفه بود فوری یه ظرف میوه اورد تند تند میورد فک کنم میخاست ما بریم واسه ظرفا رفتم کمکش کنم گفت نه مم خودم میشورم کسی بشوره باز مجبورم خودم دوباره میشورم 😐یعنی از اول رفتنمون تا برگشتنمون غیر اون نیم ساعت علافی کلا بیست دقیقه نشستیم حیف اون پتو که سال ۹۸ هفتصد پولشو دادم بردم خونه نویی

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز