2777
2789
عنوان

بابام با شوهرم دعوا کردن 🥲

| مشاهده متن کامل بحث + 4609 بازدید | 72 پست
نه اصلا بابت این که اینجوری باش حرف زد باهاش دعوا نکردم فقط بهش گفتم کاش مثل من چیزی نمی گفتی گف من ...

ایرادی به شوهرت وارد نیست

میدونی چرا؟

اگه گاهی پیش بیاد ازین حرکتها، خب میگفتم شوهرت باید به احترام بزرگتری، چیزی نمیگفت ولی چون خودت گفتی کلا پدرت اخلاقش اینه و باهمه بداخلاقی میکنه، بالاخره یه جایی یه کسی باید ترمزش رو بکشه

[QUOTE=275701570]ایرادی به شوهرت وارد نیست میدونی چرا؟ اگه گاهی پیش بیاد ازین حرکتها، خب میگفتم شوهرت باید به احترا ..

می‌دونم ولی دلم بیشتر برا مادرم سوخت اگه نزار بیاد عروسی چی ؟؟؟






بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

عزیزم درسته که همسرتون از شما دفاع کرده ولی صبر کن ببین جلوی پدر و مادر خودشم اگه همچین چیزایی پیش بیاد، ازت حمایت میکنه.


به نظرم بزار اوضاع آروم بشه و بعد از دل پدرتون دربیارید. با همسرتون هم صحبت کنید. تحت هر شرایطی اجازه بی احترامی به خانواده شما رو نداره. البته با زبون نرم و با محبت اینو بهشون بفهمونید. زندگیه خاله بازی نیست که زود تموم بشه. قراره عمری با هم زندگی کنید. پدر دلش بشکنه، خدانکرده آهش زندگی تون رو میگیره.


حالا که اخلاق پدرت اینطوریه، کمتر با هم رابطه داشته باشید. ولی بی احترامی و دل شکوندن اصلا درست نیست. از نوزادی تا حالا براتون زحمت کشیده تا اینجا رسیدین و جگر گوشش هستین. حالا یه مساله ای هم پیش اومده، نباید آخرش به دلخوری پدرتون ختم بشه. پدره جایگاهش خیلی بالاست.

عزیزم درسته که همسرتون از شما دفاع کرده ولی صبر کن ببین جلوی پدر و مادر خودشم اگه همچین چیزایی پیش ب ...

منم همینو میگم ولی مرغش ی پا داره میگه هیچ وقت یادم نمیره چجوری ابروممو برد جلوی کارگران🫠

منم همینو میگم ولی مرغش ی پا داره میگه هیچ وقت یادم نمیره چجوری ابروممو برد جلوی کارگران🫠


هنر یه زن همینه که اینجور مسائل رو با چاشنی محبت و مهربونی و با زبون نرم و از طریق قلق همسر حل کنه.


بزارید یه روز بگذره آروم بشن و بعد سر فرصت چند تا از ویژگی های خوبشون رو بهشون بگید بعد هم ازشون بابت حمایتشون تشکر کنید. بگید من دلم برات سوخت و اصلا دلم نمیخاد دامادمون بعدها بهت بی احترامی کنه. چون زمین گرده میترسم از آه پدرم هر چند پدرم هم نباید اونطوری حرف میزدن.


بهش بگید شما اون روز از من حمایت کردی. منم میخوام ازت حمایت کنم و جلوی اتفاقی که سال های بعد دلت رو آزرده کنه، بگیرم. چون خیلی دوستت دارم و دلم نمیخواد احدی بهت بی احترامی کنه.


راضیشون کنید که با شما بیان منزل پدری و اگه هم خودشون عذرخواهی نمی کنن، شما عذرخواهی کنید از پدرتون.

از این به بعد هم چون اخلاق پدرتون تنده، کمتر با همسرتون برید منزل پدرتون. بیشتر تنهایی برید تا کمتر این جور مسائل رو داشته باشید. 

شکایت چی؟

اون موقع که بابام فهمید ما دوستیم و شوهرم اومد باهاش حرف بزن دعواشون شد بابام زدش🥲

بعد چندروز شوهرم اومد در خونم دنبالم که حرف بزنیم بابام دیدش و اومد دعوا جلو همسایه ها زدنگ زد مامور اومد که این مزاحم دختر شده ازش شکایت کرد وای انقد بد بود انقد گریه می کردم خیلی بد بود انقد ما بدبختی کشیدیم🥲

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792