روحشون شاد انشالله که در آرامشن منم خواب خالمو می بینم دوقلو داشت چهار. ساله فوت شد با سرطان ریه استاد دانشگاه بود توی تهران همش دنبال بچه هاشه صحنه ی تصادف لعنتی وقتی ناراحت باشم واضح میبینم اون موقع حدود شیش ساله بودم اون لحظه که طلا های خالمو دادن دست مامانم گفتن تمومکرده مامانم به بابام گفت بچه ها رو ببر فقط جیغ میزد. من بدو کردم بغلش کردم برای سن من زود بود دیدن این همه سختی ناراحت باشم منم می بینم خاله هامو اونخالمو که توی تصادف فوت شد حدود دوماه پیش ناراحت بودم باهاش تا صبح حرف زدم صبح که بیدار شدم حالم خیلی بد بود من اولین نوه ی دختری بودم زمان مجردیشون از شهرستان اومدن نزدیک ما همش باهم بودیم 😭😭😭