من خیلی وقته با همسرم مشکل دارم....ولی جرات جدا شدن نداشتم...از نظر عاطفی تازه تونستم کنار بیام و برم دنبال مشاوره قبل به اقدام برای طلاق.......خواستم به همسرم یه فرصت دوباره بدم.ده روزی بود که پیشم بود...بازم دیدم بیشتر تحمله تا عشق....قبلا خیلی دوسش داشتم..شبها نکاش میکردم..باید دستش تو دستم میبود...
ولی ترکیب بی پولی و بی خانوادگی و افسردگی وپر توقعی و بیکاری شد.....یواش یواش سرد شدم....امشب الکی پیامکی دعوامون شد....گفت تمومه دیگه....بلاکم کرد....گفت برو دنبال کارای طلاقت
حالم خوب نیست....میدونم باهاش زتدکی شادی تداشتم و نخواهم داشت...از طرفی جدایی رو هم تحمل ندارم...تو برزخ موندم...کلی درد و مرض گرفتم...ولی الان از تپش قلب و ناراحتی حالم بده