یه ملک با خواهرشوهرم شریکی تو یه شهر دیگه خریدیدم رفتیم اونجا رو آماده کنیم اونجا من مریض شدم وحشتناک سردرد و ابریزش بینی و صدام خروسک شدید و یک سره عطسه داشتم از بدن درد به خودم میپیچیدم، اونجا هم کارای خواهرش خیلی رو مخم بود مثلا روی مبلا روی فرشا همه جا رو روکش گذاشت با اینکه گفته بودم من دلم میگیره خفه میشم همه جا روکش داشته باشه خلاصه هر چی گفت کرد یعنی یه جارو میگفت بزاریم فلان جا میزاشت هر چی منم میگفتم نه بده آخر کار خودشو میکرد، با اون حالم گفتم عیبه من بخوابم خونه ی منم هست پا به پاش کار کردم
به شوهرم گفتم همیشه با هم نیایم خوب نیست زیاد تو حلق همدیگه بودن، من سختمه جلوی دامادتون یک سره روسری سرمه شب باید با روسری به خاطر اون بخوابم چون خونه کوچیکه،اونا تو اتاق تخت گذاشتن ما باید تو هال بخوابیم شب شوهرش میره دستشویی یا صبح زود بیدار میشه، جلوی من گفت باشه بعد گیر داده بود بهشون عید با هم بیایم ها ، تو این چند روز اصلا نگفت ببرمت دکتر یا دارو برات بخرم هیچی، چند بارم خواهرشو بغل میکرد ، حس اینو داشتم بین یه آدمای غریبه تنها گیر کردم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دقیقا شوهر منه تابستون رفتیم سفر با خواهر و داداشش همین بلاها سرم آورد که جلو بقیه گریه کردم ...
الان برگشتیم بهش میگم برم دکتر جلو داروخونه وایساده میگه دارو بخرم یا خوبی؟ گفتم تو مسلمونی ؟ یعنی من ۵ روزه فیلم دارم بازی میکنم؟ کی میتونه عطسه کنه الکی ابریزش داشته باشه یا صداش عوض بشه میگه نه گفتم شاید خوب شدی