بچه ها چند تا تاپیک خوندم همش موج منفی بود دلگیر شدم اصن بیاین خاطره خنده دارامونو بگیم بخندیم یه کم دلمون شاد شه
من خودمم میگم یه سوتی که مال چند وقت پیشه ...
شوهر و برادر شوهرم هم استایل و هم قدن من فک کردم شوهرمه محکم زدم پشتش تو اشپزخونه گفتم چطوووری سلطان یهوو برادر شوهرم برگشت دررر رفتممم تا چند وقت نمیتووونستم اصن چش تو چش شم باهاااش