2777
2789

ترم یک دو هفته بعد از شروع کلاسها رفتم دانشگاه  از قضا استاد روانشناسی هم هفته اول نیومده بود.

قدم بلند بود عینکم  داشتم با کلاسور رفتم سر کلاس همه فکر کردن استادم ساکت نشستن سر جاشون خندم گرفت گفتم بابا منم دانشجوام کلی خندیدیم 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

تو خوابگاه بچه های معماری تا صبح بیدارن بخاطر طرحشون 

بعد یهو هوس ماکارونی میکردیم بی سر و صدا درست میکردیم میزدیم ب بدن 😅

یا اخر هفته به خودمون حال میدادیم بستنی یا پیتزا میخوردیم

یه بار رفتم کله پزی مردونه سیراب شیردون خوردیم بعدش فهمیدیم پاتوق کامیون داراست🤣

سلام من الان خوابگاه هستم ، خیلی بابت یه موضوع ناراحتم و هیچی از گلوم پایین نمیره دوست داشتم الان شهر خودم بودم  دلتنگی میکشم با اینکه فاصله ام فقط ۴ ساعته و مسیر مستقیم ، خیلی تو خوابگاه دلم میگیره دلم خونمون و عزیزانم رو میخواد 

دانشجو کارشناسی جامعه شناسی ، خیلی وقت بود که خواننده خاموش بودم 

هم اتاقیام از روستا میومدن بعد همیشه کره و پنیر محلی داشتن منم دیونه چیزهای محلی باهاشون دعوا میشد میکفتم فکر نکنید چون دعوامون شده پنیر و کرده نمیخورماااا😝 بعد خندمون میگرفت و اون ترم من ۹ کیلو چاق شدم🤣🤣🤣

بچه های خوبی بودن یادش بخیر بعد ک اتاقامون رو جدا کردیم میرفتیم اتاق هم مهمونی

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز