بچها ما یه ماشین داریم به هزار قرض وام گرفتیم مادر شوهرم همون روز ک خریدیم روز بعد می گفت بفروشین چون ما با اونا هستیم الان اگ پنج دیقه بریم بیرون چیزی بخریم میگه منم باهاتون میایم اگ هم بهش نگیم هزارتا نفرین می کنه شوهرمم می گه ما جونیم شاید یکبار دوست داشته باشیم تنها بریم باید خودش درک کنه چندبار نبردیمش باهامون قهر می کرد شوهرمم ناراحت میشه از دستم ک چرا نمیای با من از اون میترسی شما جای من بودین چیکار می کردین