2777
2789
عنوان

درد و دل ۲

66 بازدید | 7 پست

بعد از عقدمون من یه آدم مشکوک شده بودم که همه جای شوهرشو میگشت تا ببینه واقعا حرف مردم درسته یا نه ولی چیزی پیدا نمیکردم عاشق شوهرم شده بودم خیللللی محبت میکرد بهم ولی بعداز سه ماه دعواهامون شروع شد شوهرم برا فوق لیسانسش قبول شده بود یه شهر دیگه و این فرصت مناسبی بود براش که دوستای مجرد داشته باشه و اونا هر غلطی میکردن اینم همراهیشون میکرد کلافه و سردرگم بودم کارم شب و روز گریه بود ولی امیدداشتم که دانشگاهشو تموم کنه همه چی تموم میشه 

تا هفته ها همدیگرو نمیدیدیم اگر هم میدیدیم فقط دعوا میکردیم و این وسط خانواده ام اصلا از من نمیپرسیدن چته  چرا انقدر چشمات غم داره منم چیزی نمیگفتم

 دوست داشتم طلاق بگیرم ولی چون با هم رابطه کامل داشتیم میگفتم بعد عروسیم اقدام کنم ولی در واقع فقط بهانه بود و خودم اصلا جرات طلاق و نداشتم از حرف مردم میترسیدم 

دوست داشتم همه چی رو عالی نشون بدم تا به پسر مزاحم ثابت کنم که چقدر خوشبختم 

ما یه دوستی داشتیم که تقریباهمزمان عقد و عروسیمون بود اونا زندگیشون خیلی خوب بود شوهره بسیار مرد آروم و خوبی بود و همسرشون بسیار حمایت میکرد و در آمد خوبی داشتند 

زندگیشون درست برعکس زندگی ما بود 

باهاشون خیلی رفت و آمد داشتیم ولی وقتی دیدن ما تو زندگیمون مشکلاتی داریم خیلی شیک کشیدن کنار و رفت و آمد و قطع کردن 

زندگی ما بسیار دچار بحران بود من میدیدم که شوهرم رفتارای مشکوکی داره و خیلی دوست داره تو خونه تنها باشه و همیشه به من میگه دوست داری شب بمون خونه مادرت منم بهش شک کردم و در نهایت دیدم بله وقتی من نیستم مواد مصرف میکنه 

خلاصه گشتم و مواد و پیدا کردم و دعوا راه انداختم که گفت تفریحی میکشم و .....

ولی من ترسیده بودم خونه رو اصلا خالی نمیزاشتم هیچ مراسمی و بدون اون نمیرفتم 

به مامانم سرپوشیده میگفتم ولی مامانم حرف و عوض میکرد 

و من تمام غمهای عالمو میریختم تو دلم 

بعد از مدتی وقتی داشتم لباسشو خالی میکردم که بندازم تو ماشین لباسشویی آدرس یه کلینیک و پیدا کردم تاکسی گرفتم و رفتم به اون آدرس با دکتر صحبت کردم و گفت بله فلانی برای درمان میاد 

اینم بگم که اوضاع مالیمون به شدت افتضاح بود شغل همسرم بشدت کم درامد بود و کفاف زندگیمونو نمیداد 

اخلاقش زیاد بد نبود 

باهام مهربون بود و اینکه در رابژه جنسی خیلی هوامو داشت و بهم احترام میزاشت و فوقالعاده مهربون بود 

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

همسرم داشت ترک میکرد کاری به کارم نداشت 

آروم بود تو خونه منم  محیط و براش آروم نگه میداشتم 

حتی یبار تشنج کرد و من خیلی ترسیدم و اون ترس مدتها روم مونده بود و از شبها وحشت داشتم 

اوضاع خوب بود نسبتا 

چند ماه گذشت که من متوجه رفتارهای عجیب میشدم 

مثلا چند شب نمیخوابید.آروم و قرار نداشت و فقط سرپا بود که متوجه شدم بله شیشه میکشه 

البته همیشه نه 

ماهی یکبار یا دوماهی یکبار 

به پدر و مادرش گفتم موضوع رو 

ولی اونا کاری نکردن فقط از من حمایت بیشتری کردن 

هر بار دعواهوی شدیدی راه مینداختم که به هیچی ختم نمیشد و فقط در برابرم سکوت میکرد 

تا اینکه متوجه شدم حامله ام و دلم بدجور گرفت 

نمیدونستم باید چیکار کنم شب و روز گریه میکردم و فقط از خدا کمک میخواستم تو دوران بارداری نسبت بهم بی توجه بود دکتر میبرد ولی زیاد پیگیر نبود که چیشد چی گفت 

بخاطر آرامش بچه ام دعوا نمیکردم دیگه 

اونم به کار خودش ادامه میداد ماهی یک بار یا د ماهی یک بار مصرف داشت 

بچه ام که بدنیا اومد شد همه وجود همسرم انقدر عشق به بچه داشت که غیر قابل وصف بود وقتی میومد خونه دیگه بچه رو به من نمیداد و فقط خودش نگهداری میکرد حتی شبا اگه بچه بیدار میشد شوهرمم هم بیدار میشد و بچه رو از من میگرفت و مراقبش بود 

ولی همچنان مصرف ماهی یک بار و داشت 

خانواده همسرم هم از من حمایت میکردن از همه لحاظ  و من وقتی دعوایی پیش میومد برای قهر خونه پدرم نمیرفتم چون نمیخواستم اونها موضوع رو بفهمن در و همسایه هامونم که منتظر بودن که من برم اونجا 

خلاصه برا قهرم میرفتم خونه پدر شوهر 

پسرم یکسال بزرگتر شد من داغون داغون بودم اصلا نمیتونم حالمو توصیف کنم 

غصه همه وجودمو گرفته بود 

یک روز تو ماسین نشسته بودم پسرم بغلم بود به خدا گفتم خدایا اگه وجود داری یه کاری بکن 

اگه من بنده تم ببین منو یا مشکلمو حلش کن یا منو این بچه رو بکش راحت بشیم با تمام عجز اینهارو از خداخواستم

شب بود من و پسرم رفته بودیم بخوابیم همسرم اومد و کنارم دراز کشید بهم گفت میخوام بهت قول بدم دیگه هیچوقت مصرف نکنم بهم قول داد 

و روزهای خوبمون شروع شد 

شوهرم یه کار اداری خوب پیدا کرد به موقع سرکار میرفت به موقع برمیگشت همیشه با بچه بازی میکرد 

با پسرم باشگاه میرفت 

فوتبال استخر 

مسافرتهامون ،خوردو خوراکمون 

همه چیز سرجاش بود و عالی 

وقتی دخترمو باردار شدم همسرم به شدت پشتم بود وقتی از سر کار برمیگشت کارهای خونه رو انجام میداد 

بهترین میوه ها و بهترین مکمل ها رو برام تهیه میکرد 

هوس هر چیزی که میکردم فوری تهیه میکرد

هر روز چند بار ماساژم میداد 

موقع زایمان بهترین اتاق بیمارستان و تهیه کرد برام یه گردنبد هدیه داد مراقب خونه و بچه ها بود وهست 

مگه یه زن از زندگیش چی میخواد 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   neusha23  |  1 ساعت پیش
توسط   افرآ  |  40 دقیقه پیش