مادر بزرگ مامانم به نوه های پدر بزرگم زمین و خونه داده
مال من از همشون ارزشش بیشتره
تا ۱۸ سالگی هیچکسی نمیتونه اون زمین رو بفروشه یا بهش دست بزنه
من با پسر داییم خواهر برادر رضایی هستیم
داییم خوب بود از وقتی با همکارش آشنا شدن بد شده
طلا های مادر بزرگم رو کشیده بالا
الان هم زمین من رو میخواد
چون خرش میره داره یه کاری میکنه زمین به نام پسرش بشه
پسرش هم خیلی خوبه
یعنی مثل یه داداش واقعی پشتمه
الان چیکار کنم
به مامانم نمیخوام بگم چون خیلی دوسش داره و قبول نمیکنه
به پسر داییم بگم؟
بابام هم به مامانم میگه
بخدا موندم
میدونم مال دنیا ارزش نداره ولی من بهش نیاز دارم