آره به من میگه تو بچه ای نباید ازدواج میکردی
همش میخوای بری خونه مامانت
من با مامانم اینا تو یه محله زندگی میکنم تقریبا هفته ای دو بار میرم به مامانم سر میزنم
آخر هفته ها پنج شنبه و جمعه هم خونه مادرشوهرم ایناییم
بعد همش میگه اینجا خونه بابات نیست قیافتو برای من میریزی بهم
من بچه آخرم معلومه که به خانوادم وابسته ترم
آبجیم چندین بار گفت بیا بریم بیرون میگه نه مگه تو خونه و زندگی نداری نمیخواد بری
دوستم میگه بیا خونمون الان یکساله ندیدمش میگه نمیخواد بری بگو اون بیاد بااینکه خودش تنهاست داداش وخواهرم نداره که بگی مثلا میگه داداشش نامحرمه
از وقتی ازدواج کردم ترسو شدم از همه چی میترسم من قبلا اینجوری نبودم
کلا میگه بمون خونه هیچ جا نرو