2777
2789
عنوان

شوهرم خونه خانواده من نمیاد

1525 بازدید | 38 پست

من و همسرم آدم های درونگرایی هستیم ولی خب خانواده ما فقط با خودمون رفت آماد داریم یعنی خواهر و بردارها نه عمو و عمه و دایی و خاله 

ولی خانواده همسرم با خاله ها و دایی هاشون هم رفت و آمد دارن 

بماند 

خونه اقوام خودشون میریم نه اینکه بگم همیشه ولی تقریبا ۸۰ درصد از دعوتی هارو میریم 

ولی داداش و آبجی های من که دعوت میکنن حتی خونه مامانم اینا بهونه میاره و نمیاد 

جدیدا بهم میگه تو تنهابرو یا توهم با من نیا اگه دوست نداری 

ولی باز من میرم میگم کدورت نشه یا سردی نیاره تو زندگیمون ولی خب ایشون نمیان 

موندم چیکار کنم 

یه چیز دیگه ای هم که هست میگن که باید از دو روز قبل طرف دعوت کنه مثلا امرو صبح زنگ بزنه برای فرداشب ما نمیریم 

چقدر زندگی رو سخت گرفتید.دنیا دو روزه از کنار عزیزانتون بودن لدت ببرید از مراسمات شاد لذت ببرید.پیر میشیم اونقدر تنها میمونیم اونوقت حسرت جوونیمونو میخوریم

ما زنیم،از ما قوی تر فقط خداست.

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

چقدر زندگی رو سخت گرفتید.دنیا دو روزه از کنار عزیزانتون بودن لدت ببرید از مراسمات شاد لذت ببرید.پیر ...

چی بگم من که میرم باهاش حتی اگه باخانوده اش هم اوکی نباشم ولی همیشه سر این دعوا داریم 

تا میگه نه نمیریم من ناراحت میشم میگه چیه باز قیافتو ریختی به هم اون همیشه طلبکاره 

اي بابا شوهرمنم نميادباخانواده خودشم كلا ببشتراز٣ساله قطع رابطست خونه مامانم٦ماه ب٦ماه مياد يا عيدنوروز ميادبرادرم شب يلدا دعوتمون كرد انقدر اصراركرد نيومد نذاشت منم برم البته خونه مامانم ماهي ي بار خودم ميرم ١شب بمونم بايدفرداش برگردم الان ٥سال ازدواج كرديم همين بساطه من اولا برام مهم بود الان ميگم ب دررررككككك كه نمياد

ي وقتايى فقط بايدگفت"فداىِ سرم"
نه تقریبا چهارساله با عقدمون ۶ ساله

به خونواده ات بگو زودتر بگن مشکلی پیش نمی یاد یکی بخواد مهمون دعوت کنه از یه هفته قبل برنامه ریزی می کنه دیگه خودتم خونواده ات رو دعوت کن بگو باید دو روز قبل بهشون خبر بدم خونواده خودش چه جوری دعوت می کنن

اي بابا شوهرمنم نميادباخانواده خودشم كلا ببشتراز٣ساله قطع رابطست خونه مامانم٦ماه ب٦ماه مياد يا عيدنو ...

ما خیلی سخت بهم رسیدیم خانواده من مخالف بودن با ازدواجمون برای همین من تنها نمیرم دوس دارم احترام خودم و همسرم حفظ بشه ولی چیکار کنم ناراحت میشم وقتی نمیاد دست خودم نیست تاحالا چندین بار سراین قضیه دعوا کردیم همیشه هم آخرش من معذرت خواهی میکنم یا کوتاه میام 

موندم...

به خونواده ات بگو زودتر بگن مشکلی پیش نمی یاد یکی بخواد مهمون دعوت کنه از یه هفته قبل برنامه ریزی می ...

اونا معمولا دو روز قبل میگن ولی خب شده که امروز زنگ زدن برای فرداشب دعوت کردن 

ولی خب هردفعه یه بهونه ای داره که نیاد 

یه بار میگه وسط هفته اس کار دارم یه بار میگه آخر هفته اس میخوایم بریم خونه مامانم یه بار میگه ماشین نداریم باید با اسنپ بریم ........

شرایط من مو ب مو شبیه شماست.البته  با این تفاوت ک ما تا طلاق پیش رفتیم بخاطر توهین و فحش و کتک کاری با این ک باردارم تا مهریه و نفقه و شکایت و.... اینا رفتم .الان دوباره باهم سازش کردیم اما با اینکه خونواده من مقصر نبودن و دخالتی نداشتن همش میگه از خانوادت حس خوبی نمی‌گیرم اونا مقصرن تو خیلی بهشون وابسته ای.درصورتی ک منم و ۴ تا خواهر.با هیچ کس دیگ م در ارتباط نیستم. منم واقعا دوست ندارم برم سمت خانوادش و راضی م ک نیاد و نرم .هرکس تنها بره سمت خانوادش  شروع کردیم مشاوره هم میریم.از طرفی اصلا ب خانواده وابسته نیست و ی جورایی کمبود محبت داره همش میگه منو اندازه خونووادت دوس داری ؟. چقد برات ارزش دارم ؟ اولویتت هستم؟ از من متنفری؟ حسادت و بدبینی کل وجودشو فرا گرفته.مشاور ب من گفت اصلا حرفی از اومدن یا نیومدنش نزن خودت برو برگشتی م هیچی تعریف نکن خیلی ریلکس بهشم اصرار نکن ک بیاد.

ما خیلی سخت بهم رسیدیم خانواده من مخالف بودن با ازدواجمون برای همین من تنها نمیرم دوس دارم احترام خو ...

منم اولاش ميگفتم كه نه توهم بياااا چقدر اصرار ميكردم اونم با ١٠٠تا نازوادا وقيافه ومنت گذاشتن مياومد بعدش توجمع هم ١٠٠تا ادا مياومد سايلنت ي جا مينشست ودنبال سوژه مياومديم خونه ي داستانم داشتيم...الان كه نمياد اعصاب منم راحتره شماهم ي روز ب اين نقطه ميرسيد كه نياد راحتري

ي وقتايى فقط بايدگفت"فداىِ سرم"
شرایط من مو ب مو شبیه شماست.البته  با این تفاوت ک ما تا طلاق پیش رفتیم بخاطر توهین و فحش و کتک ...

آره به من میگه تو بچه ای نباید ازدواج میکردی 

همش میخوای بری خونه مامانت 

من با مامانم اینا تو یه محله زندگی میکنم تقریبا هفته ای دو بار میرم به مامانم سر میزنم 

آخر هفته ها پنج شنبه و جمعه هم خونه مادرشوهرم ایناییم 

بعد همش میگه اینجا خونه بابات نیست قیافتو برای من میریزی بهم 

من بچه آخرم معلومه که به خانوادم وابسته ترم 

آبجیم چندین بار گفت بیا بریم بیرون میگه نه مگه تو خونه و زندگی نداری نمیخواد بری 

دوستم میگه بیا خونمون الان یکساله ندیدمش میگه نمیخواد بری بگو اون بیاد بااینکه خودش تنهاست داداش وخواهرم نداره که بگی مثلا میگه داداشش نامحرمه 

از وقتی ازدواج کردم ترسو شدم از همه چی میترسم من قبلا اینجوری نبودم 

کلا میگه بمون خونه هیچ جا نرو 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792