دو دوست صمیمی هستیم ک یه کاری پیدا کردیم که تو خونه باید انجام داد رنگ کردن پشقاب تزیینی
دوروزه میرم خونه دوستم از صبح تا شب
شب اول مثلا ی پشقابو باهام میزدیم ک زودتر تموم بشه یعنی از اول قرار بود باهم بزنیم ک زود تموم بشه کمتر خسته بشیم
شب دوم که رفتم گفت تو فلان رنگو بزن من فلان رنگ بعد گفت پشقابای خودتو بامال من قاطی نکن
بعد یکساعت من پشقابام تموم کردم خودش رفت حمام بهش گفتم خاستم پشقاباتو رنگ کنم گفتم شاید بگی چرا رنگ کردی گفت اره دست نزن از منو ندزد 🤐
یا گفت رنگو اینجوری نمیکنن گفتم من ک کاریش نکردم بعد ب خنده گفتم حالا رنگا خراب نشه بگی تو خراب کردی
گفت والا من حواسم هس چیکار کنم
ی حس معذب بودن بهم دست داد ی جورایی از رفتاراش ناراحت شدم طبیعیه یا من حساسم دلم نمیخاد بخاطر چارتا پشقاب دعوا کنم یا رفاتمومو بهم بزنم ولی ی جور خاصی رفتار میکنه
میخام از فردا دیگه نرم