خیلی دلم گرفته همش تو خونه تنهام صبح میره سرکار ظهر میاد نهار میخوره میخوابه بعدش دوباره میره سرکار تا غروب من اکثرا تنهام طبقه بالا خونواده هستیم ولی من خیلی کم میرم چون دل خوشی از خانوادشو ندارم امروز از. ظهر مشغول بودم تمیز کاری کردم یراش رولت خرما درست کردم که اومد با چای بخوریم بعدشم کوکو درست کردم واسه شام اومد داشتیم چای میخوردیم یه حرفایی زد که دلمو بد جوری شکست اولش چیزی نگفتم بعد دوباره تکرار کرد که منم دیگه چای رو نخوردم هر چی اسرار کرد من دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم گریم گرفت که چرا باید باهام این کارو بکنه شامم نخوردیم الانم رفت پایین پیش پدر و مادرش خیلی دلم شکسته من تو شهر غریبم خوانوادم یه شهر دیگن خیلی با هم قهر میکنیم چون خیلی دلمو میشکنه و خیلی اعصابمو خورد میکنه الآنم فقط دارم گریه میکنم یا خودمو بکشم راحت بشم از این زندگی یا ازش جدا بشم چون این آدم نیست و خیلی احمقه قدرمو نمیدونه کاش بمیرم راحت بشم ،😭😭😭😭💔💔💔💔