عاشق شوهرم بودم جوری که همه مات بودن از عشق من اما اون بی لیاقت ازارم داد بعد تولد بچه هم کلا بدتر شد رفتارش تغییر کرد جاشو عوض کرد و دور شد ۳سال کنارم نخوابید بارها شبا اشک ریختم گفتم فقط تو یه اتاق باهام بخواب نیگفت ولم کن بزار راحت باشم منم سرد شدم و بی تفاوت الان ازش نفرت دارم به مرگش راضیم به زور تو خونه تحملش میکنم میبینمش حالم بد میشه از یه زندگی شاد و عاشقانه محرومم تا کی اینطور ادامه بدم دکتر رفتم مشاور رفتم تلاش کردم بهتر بشم نشد که نشد اونم تلاشی برای بهبود رابطمون نمیکنه اصلا