خودم بعد از چهار پنج سال با اصرار دخترعموم رفتم خونشون بعد برا ناهار زنعموم یه بسته گوشت انداخت داخل زودپز نمکو ابم ریخت درشو بست تا بپزه 😐بحساب ابگوشت درست کرد
وقتی اورد تو سفره خودشون مث گاو میخوردن منم حال تهوع داشتم میمردم بزوووور چنتا لقمه خوردم بعدم یه موی گوسفند داخل گوشتا دیدم همشم اصرار میکرد بزار بیشتر برات اب بریزم 😖😪😭😂ساعت ۱۱صبح ک رفتم پنج عصر برگشتم تا یه هفته نمیتونسم غذا بخورم ازبس حالم بد بود