خیلی حالم بده احساس خوبی ندارم توزندگی بااینکه شوهرم خوبه هوامو داره ولی خسته شدم انقد استرس کشیدم ناشکری نمیکنم دست خودم نیست از۱۲ سالگی مامانم فیبروم دراورد همش غصشو میخوردم فک میکردم چیز خطرناکیه نامزدیم سراین تباه شد حامله شدم فهمیدم مامانم به خاطر پرولاکتین بالا سرش غده داره همش کارم شد گریه نفهمیدم بارداریم چطور گذشت پسرم به دنیا اومد بعد دوسال مدفوعش خونی شد ازاین دکتر به اون دکتر بردم کلونوسکپی کردن بیچاره بچم کلی عذاب کشید هنوزم خوب نشده مدفوعش وخیلی وقتا اسهال به خاطر این مریضیا استرس بدی گرفتم چون همشم پسرم مریض میشد کرونا اومد دلم لرزید نکنه به پسرم چیزیش بشه ازاسترس بی خوابی گرفتم دوسال خورده ای نمیخوابم تواین وضعیت گفتن بچه دوم بیار خودمم دوست داشتم احساس میکردم پسرم بزرگه دیگه هفت سالشه یه تغییر به منی که ازصبح تاشب خونه بیکارم وتنها لازمه حالام باهمه ی شرایطم حامله شدم توحاملگی ۲۸ هفته فهمیدم سرجنین دوهفته بزرگ تره جدا ازاون رفتم دکتر گفت احتمالا بچت ضعیفه شکمم خوب رشد نکرده وااالا دیگه نمیتونم ادام بدم حتی دیگه دوست ندارم دعاکنم احساس میکنم سرنوشتم اینطوره😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 همش بی حوصلم اشفتم باشوهرم بدرفتاری میکنم همش داد میزنم ارزو میکنم بمیرم دیگه خسته شدم احساس میکردم قراره دوباره روزای خوب بیاد بابچه دوم ولی دیگه دارم کم میارم
عزیزم
امیدوارم همه چی درست بشه.
ممکنه بچت به طور ارثی سرش بزرگ باشه.
مثلا خیلی از بچه هایی که nt بالا دارن معمولا وزنشون بالاتر از هفته ای هست که باید باشه
عزیزم تو هیچ مرحله ای از زندگیت برای فرار از یک موقعیت سخت یا غم انگیز سراغ شرایط جدید نرو. باید اول حال خودت رو خوب کنی. برو پیش یه مشاور از فکر و مشورت دیگران استفاده کن تا حالت بهتر بشه
چرا کتاب های مثبت گرا نمیخونی؟
پادکست یا آهنگهای بی کلام گوش نمیکنی؟
اولش سخته چون ذهنت به منفی بافی عادت کرده ولی کم کم عادت میکنی و ازش لذت میبری.
با این حد انرژی منفی خودت ناخواسته اتفاقات بد رو به زندگی دعوت میکنی.
اوایل گوش میکردم ولشون کردم تاثیری نمیذاشت دوباره بااون اتفاق بد درگیری ذهنم شروع میشد دقیقا بااین منفی بافی انگار تومنجلاب گیر کردم بدیش اینه شوهرم وپسرمم دارم باخودم میکشم پایین ازخودم بدم میاد میخوام کنترل کنم دوباره شروع میشه بیشترشم این بی خوابی باعث شده خیلی خیلی کم حوصله شم چون هیجوقت بدنم اروم نیست دنبال درمانشم رفتم ولی همش این قرصای خواب ادم منگ میکرد
نباید توقع داشته باشین مشکلی که تدریجی به وجود اومده یک دفعه از بین بره.
اگر براتون امکان داره یوگای بارداری شرکت کنید.
فکر میکنم اگر کلاسی شرکت کنید هم باعث برنامه ریزی میشه و هم بهتون اتگیزه میده.
زن مرکز خونه هست، بقیه اعضا انرژیشون رو از زن خانوده میگیرن.
