تو که باشی پیش من خنده به دردا میزنم حتی اون لحظه که از شکنجه ها جون میکَنم تو دلیلِ سبزِ ریشه امی تو خاک این کویرچرا خم شه قامتم، زرد بشه روح و تنم؟که جواب موندنم، اَرّه سر ساق شداگه فردایی باشه من با تو می سازمبرد من وقتیه که به تو می بازم توی این روزای شوم، شده کل آرزومروز آزادی بیاد حبس بشم تو بغلت بین دستات برسم به اوج پروازمبا لبات فاتحه ی هر غمیو می خونم من به آرامش وحشی چشات مدیونمیه پناهنده ی ترسیده ی تنهام اماپشت مرز تن تو تا به ابد می مونم منو از این غم جاودانه آزاد کن
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
روزی به خودت میآیی و میبینی هر چقدر برای بودنش جنگیدی او برای نبودن تلاش کرد هر چقدر برای جای خالیاش جنگیدی او برای نیامدن تلاش کرد ... از یک جایی به بعد میفهمی که باید کنار آمد با خودت با نبودنش با جای خالیاش با نخواستنش! از یک جایی به بعد باید بفهمی که هر چیزی با تلاش نتیجه میدهد الّا عاشقی!
زینبای اطرافم بدبختن و سختی زیاد کشیدن احمدها خانواده دوستن به شدت محمدا هم خوش قلب و خوش شانس بودن... هدا چی اسم خودمه😁
❤دختر فروردین عاشق پاییز...جنوبی وخونگرم❤الان دقیقا اونجاییم که فریدون مشیری میگه: رک بگویم از همه رنجیده ام😔 ازغریب و آشنا ترسیده ام ❌بی خیال سردی آغوشها🫂 من به آغوش خودم چسبیده ام🤰