خونه ی برادرشوهرم داشتیم فوتبال دستی بازی میکردیم منوشوهرم یه تیم بودیم برادرشوهروجاریمم یه تیم.شوهرم بهم گفت ببین وقتی من میخوام بزنم توپاهاتوبگیربالا.مافقط اشک میریختیم ازخنده
یه کت خوشگل توری داشتم رفتم مجلس تیپم زدم دیدم خیلی مورد توجهم خوشحال بودم برای خودم اومدم خونه دیدم کت رو وارونه پوشیدم
یه بارم یه خانمی در زد با مادرم کار داشت مامانم حمام بود نمی دونستم چی بگم گفتم شما گفت فلانی گفتم اینجوری که نمیشه یه نشونه ای چیزی
واقعا نمیدونم منظورم چی بود انگار قرارگاه مخفیه
رفته بودیم بازاربرادخترم کاپشن بگیریم یه مغازه کوچیک بودمن ازبیرون گفتم اقاکاپشن داریدیه صداگفت طلافروشی هاروبلدی من باصدای بلندبله گفت فلان خیابو ن گفتم اره کدوم کوچه اقاهه باتلفن اومدبیرون تاداره به پشت خطی ادرس میده منم ازاین ورجواب میدم
وایییی ی چیزی گفتم هروقت یادم می‌یفته حالم بد میشه 😢
مامانم به دادشم گفت تو دانشگاه گشنت نمیشه منم گفتم گشنت شد ی دختر شکار کن 😑😑 هیچ وقت نفهمیدم چرا این حرفو زدن😑😂
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
33 ثانیه پیش
33 ثانیه پیش
34 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
