وقتی بچه بودم واسه شنگول و منگول و حبه ی انگور غصه میخوردم و گریه میکردم
تازه وقتی اونجای قصه میرسید که بزک زنگوله پا میومد خونه بچه هاشو پیدا نمیکرد عرررررر میزدم مث چی🤣🤣
کیا مث من بودن ؟
چقد تو احساساتی بودی🤣🤣🤣
منم از بچگی برای بدبختی ها و دلخونی های مامانم غصه میخوردم و گریه میکردم
اعتراف میکنم ک رسما بیزارم ازین زندگی
ن من اینطوری نبودم
اعتراف میکنم از گربه سیاه مدرسه موش ها هنوزم میترسم
اعتراف میکنم یادم نمیاد واقعا که بودم وچه کردم🤔😂😂😂😂
کی اینجا کورد سنندج ی دوکلمه معنی و مترجمی میخاستم
اعتراف میکنم مث سگ الان حالم گرفته😅
اعتراف میکنم هنوزم دوس دارم با دوستام یخمک بخریم.سر اینکه کلفت تره رو کی برداره دعوا کنیم😐😐😐😐😐😐
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
38 ثانیه پیش
39 ثانیه پیش
39 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
