هم سن هستیم منم هشت ساله عروسشونم
همیشه تو جمع شنونده هستم تو این هشت سال جز احترام چیزی ندیدم چون خودم احترام گذاشتم بهشون
این جاری ام سه سال پیش برگشت گفت شما غریبه پرستید منظورش من بودم چرا ب بچش انقد احترام میزاربد چرا اسرار تون بهش میگید انقد گفت گفت که مادرشوهرم گفت ب تو چه ربطی داره
دخالت نکن .نمیخوای ببینی راهت بکش برو
و رفت سه سال نیومد بماند قبلش با براذدرشوهر مجردم دهن ب دهن کرد کلا رفت گورش گمکرد
الان باز نتونست تنهایی تحمل کنه دوباره برگشته
با نیش زبون هاش منو از چشم بندازه
منم دیگه ب همسرم گفتم مهمونی های خانوادگیتون کم کن
واقعا آدم سمی نمیشه تحملش کرد،
ببین ب حدی که بچه هامون همسن هستن منو شوهرم درشتیم اونا ریز
هی میپرسه بچت چند کیلوهه
شوهر ساده ام گفت چند
یهووو قرمز شد کز کرد