خودم جمع و جور کردم واسم سخت بود نهایتشش ی شب گریه کردن ناراحتی اما با خودم گفتم ببین این مرد من نبود اگه منو میخاست ک ولم نمیکرد ک بره گفتم بجنهم و تموم باهاش کات کرذم اصلا هم پشیمون نبودم
فقط با خودم گفتم اگه ازدواج میکردیم حتما من میشم زندانی خونش الآنم خداروشکر میکنم ک رفت از زندگیم با تموم خوبی ها ک داشت ولی هیچ چی جای آرامش منو نمیگریه پول چ ب درد من میخوره وقتی تو خونه بخوام اسیر ی آدم روانی باشم