سلام بچه ها امشب یکی از فامیلارودیدم،گفتم قصه ی زندگیشو براتون بگم که ببینید چقدخدابزرگه...خودم کلی امشب ذوقشوکردم.ازبس خانمه.فقط ببخشید صبوری کنیدتا تایپ کنم. حدوددوازده سال قبل یه دختر ازفامیل ماپزشکی شهیدبهشتی قبول شد.اقا دختره خوشکل وناز بودخیلی.چادری هم بود.اینی که من خیلی درجریان زندگیش هستم چون اونموقع منم تهران دانشجوبودم،خیلی برام درددل میکردگاهی هم زنگ میزدیم بهم میرفتیم پیش هم .خلاصه این دختروقتی رفت دانشگاه از بس زیباوباکمالات بود حتی پسرای غیرمذهبی کلاس هم خیلی تحویلش میگرفتند،کلاخیلی خاستگارداشت هم از بیرون هم ازدانشگاه،دیگه از بین پسرای مذهبی واینها که واقعا زیاد.اخه پزشکی بهشتی اگه بدونین حدود ۱۵۰تا دانشجوهرترم میگیره.آقا این دختر بخت برگشته عاشق شد اونم عاشق یه پسر مذهبی وموجه که خونوادشم خوب بودند.
خب
لایک پلیز
خب
خبببب
منو لایک کن
🤔
لطفا لایک بفرمایید
لایک کن
لایک کن🌼
خب
وقتی من درجریان رابطشون قرارگرفتم که ترم چهاربودودوترم بود باپسره درارتباط بود،ولی ارتباط خیلی دور،حتی پسره دست هم بهش نمیزد انقد رعایت میکردن،بعددوترم رفتن خاستگاری شهرستان،خونواده ی پسره تهران بودن،مادر پسره زیادراضی نبود ولی بقیه اوکی بودند،بااینکه خونواده ی پسره همه پزشک وفوق تخصص وبنام ولی خونواده ی دختر همه شغل آزاد ولی خب فرهنگی و کلاازهرنظری خوب بودن.مادرپسره راضی نمیشد به این وصلت ،پسره ولی اصرارکه من باهمین شرایط دختره رومیخوام.مادره که حریف نمیشد قبول کرده بود ولی ظاهرا یه دختر مذهبی چادری دیگه برای پسرش ازهمون دانشگاه درنظرداشت بود ولی خب دیده بودکه حریف پسرش نمیشه موقتاقبول کرده بود واینهاصیغه ی موقت شش ماهه انجام دادن تا یکم بیشتر خونواده ها همه آشناشن واگه اوکی بود برن برای عقد
خب
خب
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
