ممنون که به فکرم بودی چقدر خوشحال شدم.
به بزرگترا گفتم موصوع رو و گفتم میخوام جدا بشم و فعلت جداییمم باید همه بدونن رسواشون میکنم . جلومو گرفتن متقاعدم کردن به خاطر آینده بچه اون زن که گناهی نداره این کارو نکنم. با اون زن تماس گرفتم و اون قسم مرگ بچشو خورد که میخواسته به خاطر مشکلات مالی که به خاطر شوهر من براشون پیش اومده بود انتقام بگیره و آبرو خوانواده ما رو ببره و چتا رو به صورت ناشناس که معلوم نشه خودشه پخش کنه . من حرفشو باور نکردم حالمم خوب نیست هیچوقت خوب نمیشه اما مجبور شدم به خاطر آبرو ادامه بدم در ازای تعهد و حق طلاق. چون من حاضر به جدایی بدون بردن آبروشون نبودم نمخواستم جدا بشم راحت بشن و به ریشم بخندن