2777
2789

دوست شوهرمو خانوادش میخوان بیان پسرمو که تازه بدنیا اومده ببینن

بار اوله که میخوام ببینمشون خیلی استرس دارم از ی بابت دیگه الان مستاجرم محلمون خیلی عالیع ولی خونمون قدیمیه و این چند سالع که ازدواج کردیم دستمون تنگ بود وسایل خونه نخریدیم هرچی که هست برای مجردی شوهرمه و زیادم بد نیست ولی اونجوری که میخوامم نیستو من دوست ندارم که دعوتشون کنم خونه

شوهرم میگه دعوتشون کنیم رستوران چند ساعتم بمونیم 

بنظرتون بهشون برنمیخوره؟؟ یا اصلا فکر خوبیع؟؟

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

عزیزم با بچه نوزاده چند روزه چن ساعت بیرون بودن تقریبا غیر ممکنه.اونم تو این مریضیا وسرما.سخت نگیر گلم.مگه میخای باهاشون وصلت کنی.ی ساعت میانو میرن.مهمون ب روی بازه من یزبان میاد.تمیز باشی کافیه.

عزیزم با بچه نوزاده چند روزه چن ساعت بیرون بودن تقریبا غیر ممکنه.اونم تو این مریضیا وسرما.سخت نگیر گ ...

دو ماهشه بچم بعدم میخوایم بریم باغ رستوران که تخت دارن نمیدونم چیکا کنم دیگع😅

چکار به خونت دارن عزیز من. آدمن دیگه چرا استرس میگیری. اصلا مهم نیست. 

حالا یه نوزاد رو تو این هوا ببری چندساعت بیرون سخت تر میشه برات

به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هر جا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم.  گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند.  و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشد  جون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه   تو بحث کردن دانش و ادب مهمه
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز