چه تو نختونم بوده تا یه چیزی دید سریع عکس العمل نشون بده
منم یه بار نامزد بودیم با همسرم، میرفتیم دنبال آتلیه
تو ماشین داشتیم بحث میکردیم کدوم آتلیه رو انتخاب کنیم
رسیدیم در خونه ی مامانم دیگه پیاده نشدیم گفتیم به نتیجه برسیم
خیلی جدی داشتیم حرف میزدیم، حتی دست همو هم نگرفته بودیم
یهو دیدیم پلیس اومد زد به شیشه ماشین
گفت چیکار دارین میکنین؟؟؟
گفتیم چیکار میکنیم حرف میزنیم
گفت همسایه ها شکایت کردن
دیدیم همسایه پایینی مامانم اینا اومد گفت آره محله رو همینا به گند کشیدین😑 (منو نمیشناخت تازه اومده بود تو ساختمونمون فضول خانم)
فکر کرد از این دختر پسرای دانشجوییم که هر روز میان تو ماشین زیر پنجره ی اینا...
حالا بماند چقدر جلو بابام خجالت کشیدیممم فکر میکرد چیکارررر کردیم که پلیس اومده
کاش لااقل دست همو گرفته بودیم