وابستگی کودک به خانواده

شما بهش اجازه ندی نمیمونه کار درست هم همینه بیشترین آسیبها از اقوام نزدیکه که بهشون اعتماد میشه و بچه را میزارن اونجا ، دخترم ۵ سالشه تا حالا هیچ جا شب نمونده ، دو بار بستری شدم خونه خودمون موند مادربزرگش و پدرش کنارش بودن 

خودتون بچه بودیم میموندین؟منو شوهرم هیجان خوابمون نمی‌برد من حتی یادمه ی شب خونه پدر بزرگم موندم تا صبح نخوابیدم بچمونم مث خودمونه

وااای دختر جاری من همیشه اویزون اینو اون بود از بس تو خونه بهش محبت نمیکردن مامانش نمیذاشت تکون بخوره که خونه بهم نریزه یجایی مارو میدید گریه زاری که باید منم ببربن نه فقط ماروها هر کسی حتی غریبه چقدر بخاطرش تو زندگیمون تنش ایجاد شد بعد جالب اینجاست مادرش میگه تربیتش بیسته البته راست میگه بچه رو انقد نذاشتن بازی کنه مریض شده همش یخ گوشه میشینه البته الان نه سالشه ولی پدر مارو درآورد مای بیبیش هم نمیکرد کهنه میبست کل جونه زندگی هممون جیش بود وای😭😭😭

طبیعتا بچه ها این درخواست را میدن ولی بهش بگین قانونه خانواده مون اینه که شب خونه خودمون پیش مامان بابا باشی چندبار درخواست بده این جواب را بشنوه میپذیره کار به گریه نمیکشه 

من خودم بچگی نمیذاشتن برم اما نوجوانی تا دلت بخواد رفتم به نظرم تا نوجوانی یه جوری کنترل کن

شبا پیش خدت بخوابون 

شآید به مرور که بزرگتر شد اصرار کنه و چون اولین نوه است بقیه هم اصرار کنن تنها کاری که میتونین بکنین اینه که به بزرگترا خیلی با احترام بگید نمیخوام بد عادت شه 

به عزیز دردونه تونم با تحکم اجازه ندین حتی اگه واقعا اعصابتون خورد کرد و حسابی گریه کرد دو سه بار که محکم برخورد کنید خود بچه کم کم این گریه هاشو ترک میکنه ولی کم کم عجله نکنید و عجله هم نداشته باشید تمام کار های بچه تا زمانی که بزرگ میشه به زمان نیاز داره تمام عادت ها و رفتار ها و...

دختر من۶ساله اس اصلا نمیدونه امکان چنین چیزی وجود داره که با کسی بره جایی یا شب جایی بمونه

بستگی به اطرافیان هم داره 

امیدوارم شخصی اطراف تون  نباشه که خودش رو در تقابل با شما برای به کرسی نشاندن حرفش قرار بده 

خیلی بده . خیلی 😫😫

ببین این جاری من بچه اش توخونه حق نداشت به سیاه سفید دست بزنه یک دونه حتی یکدونه اسباب بازی نداشت کسی براش لاکی چیزی میخرید مستقیم مینداخت اشغال به طرف هم میگفت من رو خونم حساسم از لاک بدم میاد یه موقع میخوره به فرشم برا همین انداختمش آشغالو فلان بعد دخترش جایی میرفت وحشی بازی در میآورد از اینجا به اونجا میپرید یبار خواهر شوهرم بهش گفت بشین سرجات خونه اونارو واقعا داشت رو سرش خراب میکرد خونه خودتونم شلوغ میکنی گفت نه آخه مامانم دعوام میکنه ولی تو چیزی نمیگی ،حالا برعکس اون یکی جاریم بچه هاش چه بزرگه که الان نوزده سالشه چه کوچیکه که پنج سالشه آزادی کامل داشتن تو خونه خودشون یکبار مادرشون دست روشون بلند نکرد یکبار سرشون داد نکشید هیچوقت بکن نکن نکرد براشون انقدر تو جمع با آدبن آدم کیف میکنه دختر کوچیکش عاشق خونشونه با اینکه نه اتاق داره نه چیزی برعکس جاری اولیه که دخترش اتاق سیندرلایی داره ولی این هرجا باشن شبو دوست داره خونه خودشون باشه عاشق خواهرو مامانشه و ...چند مورد اینطوری هم دیدم که بچه خونه خودش آزاد باشه جای دیگه با ادبه من خودمم یه پسر کوچولو دارم تازه یکسالش شده بهش آزادی کامل دادم ومیدم چون به نظرم بچه انرژی کنجکاوی حتی عقده هرچی داره تو خونه خودش تخلیه کنه دیگه چیزی برای خونه مردم نمیمونه