بعد ۳تادختر باردار شدم شیربشیر بودن چون اولش نازا بودم ب هیچ کدوم ن نگفتیم شوهرم اصرار کرد ک بندازمش ولی من نمیخواستم چون از خدا ی پسر خواسته بودم اونم ناخواسته تا ۸ هفته صبر کردم همه کار ک فکر میکنین کردم سوزن و وایتکس و ادرار رمزی همش دختر بود آزمایش تعیین جنسیت ۸ هفتمم دختر شد ۸ هفته ۵ روز بودم ک شوهرم قرص گرفت و آوورد و کلی سرزنش و سرکوفت ک من گفتم روز اول اینکارو بکن تو خودخواهی منم فقط سکوت کردم گفتم حق باتوعه قرصارو خوردم خیلی آروم و بدون درد اومد وقتی نگاش کردم دنیا دور سرم چرخید دوتا دست کوچولو دوتا چشم سیاه انگار ک خوابیده بود بیضه هاش داشت شکل میگرفت دستم لرزید و افتاد رو کاشی شوهرم بلافاصله شستش و من موندم و ی کوه درد من ازامتحان الهی سربلند بیرون نیومدم منخودم ازش پسر خواسته بودم اونم بهم داده بود ولی یبار جلوی همه این فرضیات واینستادم بگم من خدارو دارم خدابهم داده من هدیه ای خودم ازخدا خواسته بودمو کشتم ب خاطر حرف و سرزنش های اطرافیانم اینو نوشتم بگم هیچ آزمایش تعیین جنسیتی دربرابر لطف و قدرت خدا درست نیست بگم شیطان چثدر میتونه آدمو ناامید کنه و هیچ وقت از خدا ناامید نشید ن اینکه من پسر نیخواستم و اونم از دست دادم ب خاطر اینکه خدا خیلی بزرگه خیلی بزرگتر از اونیکه فکرشو بکنین ب خدا اعتماد کنین ک من نکردم خیلی وقته ازاون ماجرا میگذره و من کلی ازخدا طلب عفوو بخشش کردم سقط ی کار خیلی منحوسه نمیدونم بعضیا چطور رلحت چنتا پشت سرهم سقط میکنن ولی من دیگه هیچ وقت اینکارو نمیکنم هیچ وقت و ۱۰۰درصد از کارم پشیمونم دعا کنین خدا ببخشتم
من هونروز باخیلیا حرف زدم هیچ کس نگف نکن گناه داره همه گفتن ب فکر خودت باش بچه هات کوچیکن پدرشونم ک اونجوری میگه و فلان کسی نشد بگه گناه داره ب تو پناه اورده نکشش تورو خداااا کسی قصد سقط داشت نزارین نزارین
اتفاق بدی پیش اومده؟ حس میکنی بدبخت شدی؟ یه لحظه صبر کن. از خودت دور شو. توی تاریخ دور شو. اتفاق هایی رو به یاد بیار که فکر میکردی ازشون زنده بیرون نمیایی. چی شد؟گذشت. به اتفاق هایی فکر کن که توی طول تاریخ برای آدمها پیش اومده.به جنگ به قحطی به بیماری ها. حالا توی جغرافیا از خودت دورشو. به کشورهای دیگه فکر کن. به آدمهای دیگه. دردت در مقایسه با دردهایی که بشر متحمل شده چقدر بزرگه؟ چقدر عمیقه؟ من اینجوری با مسائلی ناخوشایند برخورد میکنم
ما نه کسی رو به سقط تشویق میکنیم نه اصرار داریم برای منع از سقط دروغ بگیم
اتفاق بدی پیش اومده؟ حس میکنی بدبخت شدی؟ یه لحظه صبر کن. از خودت دور شو. توی تاریخ دور شو. اتفاق هایی رو به یاد بیار که فکر میکردی ازشون زنده بیرون نمیایی. چی شد؟گذشت. به اتفاق هایی فکر کن که توی طول تاریخ برای آدمها پیش اومده.به جنگ به قحطی به بیماری ها. حالا توی جغرافیا از خودت دورشو. به کشورهای دیگه فکر کن. به آدمهای دیگه. دردت در مقایسه با دردهایی که بشر متحمل شده چقدر بزرگه؟ چقدر عمیقه؟ من اینجوری با مسائلی ناخوشایند برخورد میکنم
لطفا لطفا شمارو ب خدا قسم سقط نکنین خانوما من کردم و الانشم عذاب وجدان دارم اون روز خون جلو چشم ادمو میگیره فشارا زیاده ولی بکوچولوتو فکر کنین ک تنها پناهش شمایین اونو دور نندازین تنهایی میترسه