من یک دوستی دارم که حدود ۱۵ ساله می‌شناسمش شوهرش هم به واسطه دوستی ما با شوهرم دوسته
این دوستم خیلی زود ازدواج کرد و ۴ تا بچه داره
حدود یک هفته قبل یک روز تلفن زد ازم پول میخاست منم گفتم شماره کارت بده گفت برام چک رمزدار بگیر لطفن به حسابم نزن شوهرم می‌فهمه
کلی هم اصرار که به هیچ کسی نگو
با خانواده اش هم زیاد صمیمی نیست. مامانش سنش زیاده و ۴ تا برادر خیلی بزرگتر از خودش داره
همه اش رو تایپ کردم سریع میگذارم
گفتم طولانی نشه
میگفتم پول ندارم
لایک
راستش با اینکه خیلی وقته دوستیم تا حالا همچین چیزی بینمون نبوده چون وضع مالی یه خانواده و شوهرش خوبه برای همین یکم شک کردم ولی بازم چیزی نگفتم
فقط به شوهرم گفتم
خلاصه امروز قرار گذاشتیم کافه که پول رو بهش بدم
تا اومد رنگ و روش پریده بود
اصلن یک جوری بود
چشماش پف کرده بود
استرس داشت
دو بار هم بلند شد رفت دستشویی
دفعه دوم که برگشت به شوخی الکی گفتم سارا نکنه حامله ای
چشماش گرد شد گفت نه اصلن چه حرفی یه میزنی
یک جوری عکس العمل نشون داد تقریبن مطمئن شدم حامله است و احتمالن پول رو برای سقط میخاد که آنقدر اصرار داره به کسی نگم حتا شوهرم و خواهرم
خلاصه من که اینو اینجوری دیدم مغزم قفل شد اصلن هنگ بودم نمیدونستم چکار کنم
فقط به ذهنم رسید گفتم وای کیفم رو عوض کردم چک توی اون یکی کیفم بود و فردا میارم خونتون
حالا از وقتی اومدم کلافه ام
نمیدونم چکار کنم
استرس فردا نمیگذاره بخابم
شوهرم میگه نده اگر شوهرش بفهمه داستان میشه
آخه خیلی خانواده مذهبی ای دارن و کلن از ایناست که میگه پولش رو دارم بچه زیاد میخام و...
ولی خودم روم نمیشه برای اولین بار بعد اینهمه وقت ازم یک چیزی خاسته بگم ندارم
از این بگذریم هم واقعن اگر حامله باشه داغون میشه
کلن ۳۵ سالشه ولی هر وقت من یادمه این یا حامله بود یا بچه کوچیک داشت
