پر از استرس و منه مسخره که نمیتونستم جدی باشم 😂
یعنی فقط بزور خودم نگهداشته بودم زیاد حرف نزنم و یه دفع نخندم و سوتی ندم
باباش و در حد یه هیولا میدیدم همیشه اما خیلی مهربون بود باهام و حرف زدیم
خوب پیش رفت
مامانش هی یواشکی بم میگفت خدا کنه زودتر بهم برسید😍