من ۳۶ سالمه و الان یک پسر ۲ ساله دارم.خودم تک دخترم و دو برادر دارم.مشکل اصلیه من خانوادمه..من مادرم فرهنگی بوده..و پدرمم کارمند.. ولی من همیشه در درونم مشکلات و ناراحتیایی داشتم.مادرم شاید برای من کارهایی کردنا.ولی من مشکلم عاطفی بوده.هیچ وقت نشده مامانم روو سرم نوازش کنه..وقتی بچه بودم..یکی از داداشام قدیما خیلی شلوغ بود.اذیت میکرد.پدر مادرم دعواش میکردن..بدجور دعواش میکردن..البته داداشمم شلوغ بود.(الان ازدواج کرده و بچه داره.الان خوبه)..ولی اونا هم راهشو بلد نبودن چطور باهاش برخورر کنن.وقتی دعوا میکردنش من خیلی خیلی میترسیدم..همش میگفتم نزنید..از ترس میرفتم اینور اونور.اما مادرم بعدش یک بار نمیومد بگه که نترس دخترم.من میرفتم اتاقم و فکرو خیال میکردم و غصه میخوردم..تا اینکه رفتم دانشگاه.تهران.اینقدر کمبود محبت داشتم که اون موقع یه اقایی بهم علاقه نشون داد..من خیلی وابسته شدم بهش.اما بعدنا بهم خورد..چون اون اقا هدفی نداشت و من بسیار ضربه خوردم و درس دیگه نمیتونستم بخونم.اصلا دنیا برام یحور شده بود.درسم خیلی طول کشید تموم شه و به خودم لطمه زدم و خانوادمم با من بد شدن.من هدفم این نبود ک به اونا ضربه بزنم..من خودمم خبلی آسیب دیدم.گرچع اونا خبلی برا درسم هزینه کردن ولی من به زور و بلا خوندم.و ارشد گرفتم بالاخره. جالبه پدرمم با من یجوریه..مادرم انگار که من هووش هستم.گاهی تحقبرم میکنه.حرف زدنی فحش میده.ک این خیلی میره توو مخم..مثلا توو حیاط پرتقال کاشتن..داداشم کاشته..داداشم طبقه ی بالای مامانمه. میرفتم منم پرتقال بچینم بخورم ،،مامانم بهم میگفت نچین از پرتقالها..اون مال داداشته..دلم میکشست😢.خونمون ک با بچم میرم یعنی خونه ی پدرم.(چون من شهر دیگه ای هستم..فاصله دارم با مادرم) خونشون ک میرم لااقل یک هفته ای می مونم.گاهی قیافه میگیره مادرم..حتی پدرمم.گاهی احساس میکنم مامانم اونو پر میکنه.آخه پدرا با دختراشونن..اما بابام نیس..اگر مادرم باهام جروبحث کنه بابام میاد طرفداریشو میکنه.(خیلی سخته که بابای ادمم پشتش نباشه) همه مادرا دوس دارن دختراسون بیاد.اما مامانم گاهی دیگه چند روز ک بگذره میگه برو دبگه.) بابام انگار دست به فرمانشه.هر چی بگه همونه.گاهی احساس میکنم اگر بابام باهام خوب باشه مادرم نمیزاره.یا دوست نداره ما با هم خوب باشیم.من کیک میپزم مامانم اصلا نمیخوره.باز بابام یکم یواشکی میخوره.مامانم اصلا.میدونید بعدِ اون اتفاقی که برام دوران دانشگاه افتاد دیگه از ارزش افتادم..از چشم لفتادم..ولی من خودم خیلی ضربع خوددم..خب برا هر کسی ممکنه پیش بیاد.گاهی فکد مبکنم اونا دختر دوس ندارن. مثلا گاهی کار واجب دارم و راهم فاصله داره به بابام میکم ماشینو بده سوییچشو..حتی سده بود نده..دعوا راه بیوفته..منم ناراحت میشدم..ولی مبدبدم به داداشم راحت میده..حتی به مادرم گفتم چطور دختر دیگری که عروسته بره استفاده کنه ولی من که دخترتم نکنم؟(البته برادرم ماشینم دارن خودسون..مزدادوکابین دارن) مادرن نگاهاش گاهی انگار حسودانست.همیشه دوس داشتم مامانم مهربون بود.شاید از بچگی اگر باهام مهربون بود این مشکلاتو نداشتم.حتی عادت ماهانه رو بهم نگفته بود هیچی.نمیشد صبحها قشنگ مثل مامانای مهربون صبحانه درست کنه و ساندویچ بده ببرم.من خیلی فکروخیالی بودن و موهامم زود سفید شد..بچه ک بودم مدرسه میرفتم یک سری دروغا میگفتم ک جلب توجه کنم.الان ک یادم میادد میبینم اون کارا چی بود ک میکردم.در کل ولی دوران دبیرستان و مدرسه دختر بدی نبودم.دختر مثبتی بودم و درس خون
یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.
من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.
تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.