من یه برادر دارم که با اینکه من دخترم و ده سال ازش کوچکترم براش همه کار کردم
ورشکست شده کمکش کردم
من شهرستان تنها زندگی میکردم خودش و زنش و فامیل های زنش میاورد خونم و شام و ناهار و چند روز میموندن
بعد وقتی نامزدکردم حتی پاگشا هم نکرد
خودشون میان چندروز چندروز میمونن خونه ما
ولی بعد چند سال همسرم هنوز یه نون و پنیر خونشون نخورده
بیرون میریم منتظر میشینن تو ماشین تا من یا همسرم بریم چیزی بخریم
حالا همسرم میگه اگه بیان اینجا از در خونه راه نمیدم
چه طور مودبانه بفهمونم نیان خونمون؟؟؟