2777
2789
عنوان

کیا خواب هاشون راست درمیاد تعریف کنید ببین چطوریه

| مشاهده متن کامل بحث + 1156 بازدید | 44 پست
سلام.من رویای صادقه زیاد دیدم و همچنان می بینم. طوری که شوهرم به خوابای من حساسه.خیلی از خوابام تعب ...

حدی گفتی

💞...انـسـان روح اسـت نـه جـسـد /روح مهم است. نه جسد💋...  یک تیکه 🤏..از روح خداوند به من وتمام انسان ها تعلق دارد..🥺 بخاطر همان سعی کنیم کمتر گناه کنیم .. به احترام پروردگار 🤗

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

یقینا ترس داره اما اصلا تلخ نیست برام.. بالاخره راهیه که جلو همه ست.. حس میکنم شاید خدا خیلی دوستم ...

اون که صد درصد نه مرگ ترس نداره 

نمی‌دونم باور می‌کنی یا نه اما خودم یکبار مرگ و بخاطر عفونت داخلی بدنم و تب شدید حس کردم ... ولی خب نجاتم دادند 

یقینا ترس داره اما اصلا تلخ نیست برام.. بالاخره راهیه که جلو همه ست.. حس میکنم شاید خدا خیلی دوستم ...

تعریف کن

💞...انـسـان روح اسـت نـه جـسـد /روح مهم است. نه جسد💋...  یک تیکه 🤏..از روح خداوند به من وتمام انسان ها تعلق دارد..🥺 بخاطر همان سعی کنیم کمتر گناه کنیم .. به احترام پروردگار 🤗
اون که صد درصد نه مرگ ترس نداره  نمی‌دونم باور می‌کنی یا نه اما خودم یکبار مرگ و بخاطر عفونت د ...

داستان چیه

💞...انـسـان روح اسـت نـه جـسـد /روح مهم است. نه جسد💋...  یک تیکه 🤏..از روح خداوند به من وتمام انسان ها تعلق دارد..🥺 بخاطر همان سعی کنیم کمتر گناه کنیم .. به احترام پروردگار 🤗
تعریف کن

خیلی خلاصه براتون میگم،بار اول خواب یه گور دسته جمعی دیدم که برای شهدا بود و داشتن شهدا رو تفحص می کردن اونجا از فاصله دور امام خمینی رو دیدم که به چیزی شبیه سنگ دستش بود ولی سنگ نبود توضیحش یه کم سخته بعد میگفت این برای روناکه(روناک خواهرمه) بعد رفتم از کنار ایشون رد بشم با خودم گفتم حالا که ایشون رو از نزدیک میبینم بحیفه ازش نصیحتی نخوام دیدم همون لحظه نگاهم کردن گفتن فقط با روناک خداحافظی کن منم انگار فهمیدم یکی مون قراره بمیره گفتم فقط بگو من یا اون؟ گفتن تو باید بری روناک بیشتر به درد دین میخوره.

و من التماس می کردم که من آماده نیستم ایشونم با تاسف و ناراحتی بهم می فهموندن که کاری از دستشون بر نمیاد. و من تو خواب داشتم سکته میزدم

میشه از حست بگی؟

فوق العادس خیلی  خوبع به منم یاد بده

💞...انـسـان روح اسـت نـه جـسـد /روح مهم است. نه جسد💋...  یک تیکه 🤏..از روح خداوند به من وتمام انسان ها تعلق دارد..🥺 بخاطر همان سعی کنیم کمتر گناه کنیم .. به احترام پروردگار 🤗

بار دوم خواب ۲۰ سال بعد رو دیدم توی یه محفل بزم و شادی با گناه بودم همه کریه و زشت و موجودات عجیب و غریب..واقعا ترسناک ( تو خواب نمی ترسیدم اما خوشمم نمی اومد ازشون ولی خب منم توی اون محفل بودم  )

بعد دیدم یه در به خیابون باز میشد و من بی اختیار بدون اینکه ارداه کنم به خونه ای در اون سمت خیابون رفتم و ماجراهایی پیش اومد که تعریف کردنش از حوصله خارجه.فقط آخرشو میگم که اونجا یه تخته چوبی بود که روش کلی خراش داشت یه نفر که اونجا بود برگشت به شخص دیگه ای گفت اینا رو لیلا( مادرشوهرم منظوره) روی این چوب ایجاد کرده وقتی عروسش ۲۰ سال پیش مرد انقدر فشار روحی روش اومد که نمی تونست تحمل کنه و خودشو اینجوری خالی میکرد و بعدم چون طاقت دیدن  جای خالی عروسش رو نداشت با نوه هاش ازاینجا رفتن.

میشه از حست بگی؟

کرونا داشتم دلتا گرفتم هر روز برای من مرگ بود 

هر شب تب و لرز میکردم حتی بخاطر تب چشمام نمی‌دید انگار از هم جدا شدن آرزوم مرگ بود . بابام گفت تو حالت خوب نیست پذیرایی بخواب مادرمم حالش بد بود ولی بابام طفلی اینقدر تو خونه به جای ما کار میکرد خسته نباشد هیچی متوجه نمیشد گوش ندادم ... واقعا آروزی مرگ داشتم نصف شب بدنم داغ کرد و مدام از داغی خودم که داشتم میسوختم ناله میکردم ... دیگه یهو حس کردم هیچی نمی‌فهمم یعنی انگار زمان وایستاد ... صدای قلب خودمو می‌شنیدم که ضعیف میزد ... باور کن اون موقع خیلی خوشحال شدم که اینقدر راحت دارم میمیرم و از درد کلاس میشم و تو دلم تشهد خوندم و چشمام بسته شد .... نمبدونم چیشد یهو نفس نفس زدم .. 

بنظرم آروم ترین شیوه مرگ فقط تو بستر بیماری هست و بس 

کرونا داشتم دلتا گرفتم هر روز برای من مرگ بود  هر شب تب و لرز میکردم حتی بخاطر تب چشمام نمی‌دی ...

آخی عزیزم چقدر سخت بوده برات..

ان شاء الله همه مرگ راحتی داشته باشیم..واقعا مرگ ترس نداره این اعمال خودمونه که باید ازش ترسید

داستان چیه

من کرونا دلتا گرفتم ... تب و لرز شدید در حدی که حتی توانایی راه رفتن نداشتم ...تو تاپینک جواب دادم طولانیه اما خب آروزی من تو اون دوران فقط مرگ بود ... دو هفته تو خونه بودیم و پدرم مثل پروانه دور منو مامانم می‌چرخید اما بی فایده بود .... من لج کردم یک شب گفتم تو اتاقم مبخوابم ... رفتم رو تختم چون خونمون کنار مسجد بود صدای روضه خوانی میمومد گفتم فاطمه یا رقیه خودتون کمکم کنید دیگه خسته شدم ... بعد نصف شب دوباره تب و لرز کردم لباسام کامل خیس شده بود و بدنم بخاطر داغی بی حس شده بود و از شدت تب ناله میکردم .... صدای قلبمو می‌شنیدم که داشت ضعیف میزد خیلی خوشحال شدم گفتم مرسی خدا تمومش کردی ... ناخودآگاه تو دلم تشهد خوندم چشمام کم کم بسته میشد که دختر امام حسین اومد بالا سرم و با دو تا آقا که اصلا نتونستم چهرشون و ببینم ... اینم بگم وقتی بالا سرم اومد کاملا دیگه متوجه گذشت زمان میشدم ... هر پنج دقیقه بهم قرص و آب میداد خلاصه دو ساعت بالا سرم بود ... واقعا کم کم بهتر شدم چشمامو که باز کردم دیدم پشتش به من هست و داره از اتاق خارج میشه 


از طرفی مادرمم اون شب خواب میبینه رو بام مسجد وایستاده همونجا دعا می‌کنه که زودتر حالمون خوب بشه و نذر می‌کنه ... اتفاقا وقتی حالم خوب شد همزمان از خواب بیدار شدیم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز