خدا ظلم بزرگی در حقم کرد که با هیچ نعمتی قابل جبران نیست.دلم داره میترکه چرا باید شوهرمو که باهاش آرامش داشتم و اینقدر عاشق همدیگه بودیم رو ازم خدا بگیره اصلا به کجای دنیا برمیخورد که شوهر من توش نفس بکشه شوهر منکه با همه مهربون بود آزارش به کسی نمیرسید جاییم کسی کمک میخواست با تمام جون و دل کمک میکرد دل رحم بود چرا باید الان زیر خاک در حال پوسیده شدن باشه و من هم بسوزم از دلتنگیش😔😔😭💔 اینقدر دلم از خدا پره که دوس دارم رودر رو ببینمش و یقشو بچسبم باهاش دعوا کنم ک چرا شوهرمو که اینقدر عاشقش بودم ازم گرفت😔
خستم دلگیرم همه جا برام دلگیره دوس ندارم بهار بیاد .بهاری که شوهرم نباشه بهار نیست دلگیرترین فصل میشه برام😔😔
چرا باید همه بچه ها تو بغل باباشون باشن ولی من زود حواسم به دخترم باشه سرشو مشغول کنم نبینه
دلش نشکنه نگه مامان پس بابای من کو
جواب این همه ظلم رو کی میده جواب بی کسی من جواب از دست دادن جوونیم وقتی میبینم دختر های همسن فامیل دارن با همسر و بچه هاشون خوش میگذرونن تازه میفهمم که خدا از عذاب دادن من کیف میکنه
این سوالای من که هیچ کس جوابشو نداره💔💔
نگین که حکمتی بوده چون میتونست حکمت و صلاحمونو جوری بسازه که هم من شوهرمو داشته باشم هم اتفاق بدی نیفته😔💔
دلگیرم از خدا با این ظلمی که در حقم کرده😔