صبح زود رفتم دسشویی که جلوراه پله، شوهرم سرکار بودهمسایه طبقه بالا هم خونه نبودن تنها بودم خواستم بیام بیرون دیدم دربازنمیشه ازپشت بسته شده هول دادم داد زدم شاید طبقه بالایی خونه باشن خیلی وحشت کردم ترسیدم داشتم دیونه میشدم کسی از پشت دربسته دزد اومده قلبم دردگرفت شوهرم ۴ساعت دیگه میاومد خونه تصوراین که ۴ساعت باید توی دسشویی بمونم داشت دیونم میکرد تازه اونم کلیددرحیاط نگذاشت بیاد خونه همسایه هم سرکاربودن شب میاومدن انقدر وحشت زده بودم مایع دسشویی زدم تو شیشه بشکنه نمیشکست خیلی عصبی شده بودم از ته دل گفتم خدایا ب دادم برس چشم ب جارو افتاد باشتاب دسته جارو زدم شیشه شکست دروباز کردم هیچی دستگیره درشل شده بود دربسته شده بود دستگیره در از تو و اونور هرکدوم دستگیرهاش جدا هستن بهم متصل نیست که از اون طرف بچرخانی باز بشه دچندروزه روز گذشته هنوز قلبم درد میکنه تو خونه روزا تنهام وحشت میکنم برم دسشویی چرا ا نقدر ترسیده شدم چکارکنم ب حالت عادی برگردم البته قبلا ترسو بودم الان بدترشدم