این چند وقت من درگیر امتحانات دانشگاه بودم وتو ی هفته ۵ تا امتحان داشتم خلاصه خانه بهم ریخت اونقدر زیاد نبود بعد امروز سوهرم برگشته میگه یکم خانه را مرتب کن بهم ریخته است .
گفتم :تو خودت من شب وروز درس مخواندم وقتی هم ک داشتم آشپزی میکردم یا ب بچمون میرسدم الانم خستم .
لحنش خیلی بد بود انگار کارگرش باید ب حرفش گوش بدم .
الان رفته سرکار پیام داده از سرکار برگردم میخواییم خوش بگذرونیم