2777
2789

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

بسم الله

بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم🦄🌌..  یعنی میشه منم ی روزی تاپیک بارداری بزنم😔 بگم خدایا شکرت منم مامان شدم ،بگم ویار دارم حالم بده،بگم امروز تکون خوردناشو حس کردم،بگم شبا اذیتم خوابم نمیبره،بگم منتظر به دنیا اومدنشم...بگم شبا تا صبح گریه میکنه خواب ندارم...اگه امضام رو خوندی برای حاجتم ی صلوات میفرستی😉 

تو دانشگاه ۱۲سالم طول کشید بهم برسیم ۳ساله باهمیم اما کاش بهم نمیرسیدیم دیگه ازش خوشم نمیاد فقط رو اعصابمه 

کاش نی نی سایت گزینه بلاک داشت تا بعضی کاربرا رو مسدود کنی که نه کامنتاشو ببینی نه تاپیکاشو مرسی اه🤫🤫🤫🤫

اولین روز ابااینکه فامیل هم هستیم اتفاقی تو عید قربان همودیدیم که رفته بود به مامانش گفته بود بعدشم زوری شوهرم دادن و الانم راضی نیستم خدافظ

آنچنان سوخته این خاک بلاکش که دگرانتظارمددی ازکرم باران نیست
من ک تو تاکسی بود در یک نگاه😁

ابلفضل تو تاکسی آخه

بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم🦄🌌..  یعنی میشه منم ی روزی تاپیک بارداری بزنم😔 بگم خدایا شکرت منم مامان شدم ،بگم ویار دارم حالم بده،بگم امروز تکون خوردناشو حس کردم،بگم شبا اذیتم خوابم نمیبره،بگم منتظر به دنیا اومدنشم...بگم شبا تا صبح گریه میکنه خواب ندارم...اگه امضام رو خوندی برای حاجتم ی صلوات میفرستی😉 

خونه مادربزرگم بودم عید نوروز بود و روز اول خونشون خیلی شلوغه کل اقوام میان اوناهم اومدن بعد ک داشتیم بشقاب هارو جمع کنیم اونم اومد کمک زد بشقاب شکست از اونجا ک مامان بزرگم خیلی حساسه کسی وسایلشو بشکنه خونش پای خودشه  گفت حالا چکار کنیم و بشقاب زیر پوست میوه ها پنهان کرد یه چشمک زد گفت سیش بگیر دیگه منم خندیدم مشغول کارم شدم بعد رفتیم خونشون عید دیدنی اونجا زل زد تو چشمام و ول  نمی‌کرد منم دلم براش رفت

.

ما از بچگی همو میشناختیم و همبازی بودیم 

از همون موقع ها ب هم علاقه داشتیم ولی خب ب روی خودمون نمیوردیم ❤😅

چند سال گذشت و از هم خبر نداشتیم منم کم کم از سرم افتاده بود تا اینکه بعد چندسال پدربزرگش فوت کرد و تو مراسم ایشون همو دیدیم بهت مدت ها 

یه هفته بعد فالو کرد منو... من فالو بک ندادم.... دوباره فالو کرد بازم ندادم 😅😂 بار سوم ک اومد منم فالو بک دادم 😁❤

بعد دوباره واسه تولدش دیدمش و مطمعن شدم از حسی ک به هم داشتیم چون منو دید خیلی هول شده بود و دست پاچه 😂 نگاهاش ضایع بود

 دوباره همو یه جا دیدیم ب یه بهونه ای آیدی تلگراممو گرفت با اینکه خیلی مغرور و خجالتی بود و کراش خیلی از دخترای فامیل 😁❤

خلاصه کم کم هی پیام میداد و بعد یه مدت اهنگ میفرستاد و.... خلاصه یه بار ساعت 2 نصف شب من خواب بودم پیام داده بود و حسشو گفت 🥰😇

مبتلا ب سندروم زیبای سلنوفیل 🌜✨ شادمهر 🙂❤ 

منم فامیل بود ولی هر وقت میرفتیم خونشونسر کار بود خیلی کم میدیدمش ی بار مثل همیشه رفته بودیم خونشون شانسی اونم بود دیگه جاریم منو نشونش داده بود گفته بود نگاه کن اینو میخوای برات بگیریم اونم گفته بود آره😒هیچ وقت یادم نمیره ی دفعه صدام زد تو اتاق خواب بودم بلند شدم همینطور چشام میمالوندم اومدم بیرون🤕

بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم🦄🌌..  یعنی میشه منم ی روزی تاپیک بارداری بزنم😔 بگم خدایا شکرت منم مامان شدم ،بگم ویار دارم حالم بده،بگم امروز تکون خوردناشو حس کردم،بگم شبا اذیتم خوابم نمیبره،بگم منتظر به دنیا اومدنشم...بگم شبا تا صبح گریه میکنه خواب ندارم...اگه امضام رو خوندی برای حاجتم ی صلوات میفرستی😉 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792