پدرم فوت شده و بین خواهر برادرا بیشتر منم ک مادرم بهم از لحاظ روحی نزدیکه و منم هواشو دارم.بقیه بیشتر حرصش میدن تا دم سکته دور از جون. حالا همسرم میگه بریم ی شهر دیگه که بزرگ تره و نزدیکای بالاشهرش خونه بگیریم.من هم اون شهرو دوس دارم هم نگران مادرمم.. مادرم تنهاست.. تنها... داداشم که پیشش بود بتازگی رفت ی کشور دیگه.. بتازگی مادرم تنها شده.. من چطور برم.. ی خواهر دیگه دارم که اون پتانسیل اینو داره یک روزه حال مادرمو ب شدت بد کنه در حد اورژانسی خدای ناکرده.اصلا حرفاش با مادرم نمیخونه.چطور مامانم و تنها بذارم با اون.. یا داداشم که زنش چشم و ابرو میاد ب مادرم.. کاش پدرم بود .. شکر
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
به نظرم که اول باید با همسرتون همراه باشین و باهاش برید و به فکر زندگیتون باشین از یه طرفم مادر خیلی عزیزه و باید بهش احترام گذاشت ولی به همسرتون بگین باید زود زود به مادر سر بزنید یا گاهی اون بیاد پیشتون چند روز بمونه، بقیشم خود مادرتون باید اجازه نده به بچه ها که بخوان اعصابش بهم بریزن. باهاش صحبت کنین که با سیاست رفتار کنه و بسپارید به خدا
با زبون نرم با شوهرت صحبت کن راضی شه با خودتون ببرین و تو خرید یا اجاره خونه کمک کنه یه جوری با محب ...
پول خودمون بزور برا خودمون خونه میده. شوهرم میدونه غصم مادرمه اما خودشو میزنه اون راه چون دوس داره پیشرفت کنه.شایدمنم جای اون بودم همین کارو میکردم. اما من چی... دلم... مادرم... شکر خدایا