تولد شوهرم بود
میخواستم برم بازار فهمید کلی قسمم داد که من همه چیز دارم و احتیاجی نیست فعلا نمیخوام بزار برای عید برام بگیر و اینا چون هوا هم خیلی سرد بود
بعدش میخواستم یواشکی برم تا قنادی کیک و باقلوا بخرم مهمان اومدن برام
الان خواب شده ناراحتم نیسااا من خیلی غذای وجدان گرفتم آخه همه جوره بوده براممممم وای خدایی تقصیر منم نیست هست؟؟ حالا فردا باهاش برم بازار از چیزی خوشش بیاد بگیرم بده؟ یه پیامک زدم براش فقط صبح پاشه ببینه