داستان از این قراره که دختر خالم ب عروس داییم اینا گفته که ما وضع مالیمون خوب نیست(در صورتی ک خوبه) و خبر ب گوش من رسید..
من دلم شکست چون عروس داییم اینا خیلی کلاس میاد جلو من..
زنگ زدم ب دختر خالم ک چرا همچین چیزی گفتم دختر خالم میگه من نگفتم!اون از من پرسیده همچین سوالی 😐اما عروس داییم میگه ن اون خودس گفته!آخر من نفهمیدم حق با کدومشونه!
دختر خالمم رفته ب عروسه گفته چرا همچین کاری کردی و فلان بعد میگن ای ولش کن با هم آشتی میکنن
از این ور خالم زنگ زد مامانم چرا دخترت دو بهم زنی میکنه(خدا شاهده نمیخواستم)
مامانمم ن گذاشت ن برداشت میگه این روانیه تخم سگه مثل باباش😐🤕💔💔💔💔💔
مامانم خیلی دعوام کرد خیلی دلم شکست
حالا چیکار کنم دیگه هیچکس بهم اعتماد نداره😔
و با خالمم رفتارم چطور باشه!؟