2777
2789
شوهرت دوست داشته که جلوشون وایستاده به نظرتون ارزششو داش 

آره واقعاً دوسم داره ولی به نظرم من بزرگترین اشتباه زندگیش هستم ولی به روی خودش نمیاره ، من یه آدم افسرده و عصبی و دم دمی مزاج و لجباز و بی عاطفه هستم

کفش ها یا آدم ها ؛ اگر اذیتت کردن بدون اندازه ات نیستن !

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

مادرشوهر من با شوهرم دعوا کرده بود که بازی درنیاریا این دختره خیلی خوبه 😍😍

هنوز بابتش تو دلم قند اب میشه

❤️ اگر میخوای خودتو بشناسی به خوبی نگاه کن که عاشق چه کسانی هستی و از چه کسانی متنفری، هر ادمی کپی کوچکی از معشوقه هاش میشه ❤️.تمام زندگیم این بود = محبت حضرت علی (ع)❤️زندگی خوب رو سلمان داشت که همه چی رو رها کرد و رفت به دامن علی پناهنده شد، زندگی خوب رو "جُوون" داشت، برده ی سیاهی که احتمالا باورش نمیشد "امیری حسین و نعم الامیر"  ی که با شوق فریاد زد تا ابد با اشک و سوز تکرار بشه، زندگی خوب رو "بشر بن حارث" داشت که گذر امام کاظم(ع) به دم خونه اش خورد و از مجلس رقص و شراب، به مقامات عالی رسید، زندگی خوب رو اون شاهزاده ی رومی داشت که به شیرینی عشقی که تو قلبش حس کرد، ناشناس بین برده ها و کنیز ها رفت و توی شرایط سخت زندگی کرد ....توی این دنیا زندگی خوب فقط برای کسایی بود که طالعشون به امامشون گره خورده بود  ❤️یا مبدل السیئات بالحسنات... طالع من رو هم به امام زمانم گره بزن ❤️
که منصرف بشه؟ 

آره 

میگفت اون ماشین به اسم زهرا بشه دیگه ماشین نمیشه همون بفروشینش

کاربر قدیمی هستم از سال ۹۷😪تو ی تاپیک هایی که سوالات پیش پا افتاده میپرسن یا نشون میده طرف دانش آموزه اگه برم هم بدون هیچ نظر و لایکی ترکش میکنم ❌از روانشناسی و سوالات حقوقی سر در میارم سوالی بود بپرسید 🙏🏽مطمینم روزی استخدام رسمی میشم و بعنوان معلم رسمی مشغول به کار خواهم شد 😍رک و راست نظر میدم اعصابم ندارم 😄
عجیب بودن که 

حتی عروسی برام نگرفتن و پدرش اصلا نیومد خاستگاری .رفتیم مشهد دوتایی و بدون هیچ چیزی رفتیم سر زندگی. حتی شوهرم پول داشت و الکی گفت ندارم و بعدا فهمیدم برای اینکه منا تو فامیل نشون ندن عروسی نگرفتن.من زشت نیستم و از خانواده سرشناسی هستیم وفقط بینیم یکم بزرگه .به ما گفتن کسی نداریم و فقط خانواده خودمونیم.ولی بدای خواهراش و برادرش بعد من نزدیک هزار نفر دعوت کردن و من توی تمام عروسی هاشون گریه کردم یواشکی

من انتخاب پسرش بودم حتی به خودشم نگفت با دایش امد خواستگاریم بعد ک جواب مثبت دادم مادر و پدرشو دیدم🤣🤣🤣همیشه میگه من مادر خوبی بودم با پسرم قهر نکردم منم میخندم میگم بهتر از من پیدا نمیکرد پسرت😅با خنده تموم میشه

عجیب بودن که 

هیچ جشنی برام نگرفتن و فقط پدرم یه جشن عقد مختصر تو خونه گرفت که محرم بشیم و به امیر جشن‌های بعد جشن کوچکی گرفت که بعد بگیره ولی خانواده شوهرم نزاشتن و شاباش ها و زیرلفطی ما تو شلوغی دادم دست مادرشوهرم دیگه بهم نداد اصلا 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز